بسم الله الرحمن الرحیم
فیش مرثیه
شب هشتم محرم
استاد میرزامحمدی
@fishemenbar ایتا وسروش
عرضه در سایت طلبه یار = https://www.talabeyar.ir
السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ …
* یعنی ما یه بار دیگه حرمتو می بینیم آقا؟!! یا دیدار ما به قیامت؟!!یعنی یه شب جمعه ی دیگه میام حرمت یا نه؟!!* اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ …
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ …
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ …
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ..
*اومد بالاسر علی اکبرش ، همه دارن نگاه می کنن ، ببینن ابی عبدالله چه جوری میاد ؛ ای جوونها تا حالا دیدی کسی اینجوری بیاد بالاسر جوونش؟!! مرحوم شیخ حرعاملی مینویسد ، هنوز از رو مرکب پیاده نشده بود ، اول خودشو رو زمین انداخت … نتونست رو پاهاش راه بیاد … همه دیدن رو زانوهاش داره راه میره … یاالله … دو دستش رو گذاشت بر طرفین بین علی اکبر … آخ صورت به صورت علی گذاشت … دلش آرام نشد ، نوشتن یه نگاه کرد دید لخته های خون همه ی دهان علی رو پر کرده … هر چی گفت ولدی علی … جوابی نیومد … با انگشت مبارک این لخته های خونو بیرون آورد ، به این خیال که بلکه لخته های خون جلو تکلم علی رو گرفته … این لخته ها رو بیرون آورد ، بازم گفت ولدی علی ، بازم دید جواب نمیاد … گفت بزار دهان به دهان بزارم به قول ما نفس بدم بلکه این دم و بازدم باعث بشه رمقی به بدن بیاد … همین که لب ها رو آورد نفس بده خودش از نفس افتاد …” دیگه نتونست بلند شه … همه گفتن حسین جان داده ،کی به ابی عبدالله جون دوباره داد؟!! راوی میگه دیدم یه زنی از خیمه ها داره میاد هی زمین میخوره ، هی بلند میشه … هی میگه : “یا اُخَیَّهُ وابن اُخَیَّهُ” اول نگران جان حسینه ، پرسیدن این خانم کیه؟ گفتن : “هذه زینب” فقط زینب میدونه شدت علاقه ی ابی عبدالله به علی اکبرو ، تا نفس زینب به مشام حسین رسید ، بلافاصله از بدن جوانش جدا شد زیر بغل خواهر و گرفت ، خودش با احترام ناموسش رو به خیمه برگرداند … یعنی من نمی تونم ببینم ناموسم بین نامحرمه … آخ بمیرم چیزی نگذشت ، عصر روز یازدهم شد … همین زینب آمد کنار گودال … همه نامحرما دورش حلقه زدن … “یا صاحب الزمان” یه نگا کرد دید دیگه محرمی باقی نمانده ” صدا زد داداش :*
نیست عباس و علی اکبرت
مانده تنها بین دشمن خواهرت
لطف خود را باز یارم کن حسین
خیز از جا و سوارم کن حسین …
*چه جوری زینب و بردن از گودال ؟!! فقط همین قدر بگم ، دیدن سکینه داره میگه بابا … بابا … بابا … «انظر الی عمتی المضروبه» بابا ببین عمه مو دارن میزنن …*
نزنیدم که در این دشت مرا کاری هست
گل اگر نیست،ولی صفحه ی گلزاری هست
*همه شهدا رو مهمان کن ، امام راحل فیض ببره شهدای پانزده خرداد فیض ببرن همه پیر غلاما، روضه خوانها ، گریه کن ها که زیر خاک خوابیدن ، همشون رو به این نغمه ی نورانی مهمان کن …*
حسین جان .
بازدیدها: ۸۱۳۱