فیش مرثیه شب هشتم-استاد مومنی

بازدید: 1207 بازدید

بسم الله الرحمن الرحیم

 

فیش مرثیه

 

شب  هشتم محرم

استاد مومنی

@fishemenbar ایتا وسروش

عرضه در سایت طلبه یار = https://www.talabeyar.ir

هر چی داره میجنگه دید خبری از شهادت نیست،نگاه کرد دید بابا وایستاده داره نگاه میکنه،نگاه ولایی به پسرِ،علی میداند در خیمه ها آب نیست،اومد مقابل بابا ، یا اَبَتِ اَلْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنی …”فرمود:علی جان”هاتَ لسانَک” زبانتُ بیار بابا…

علی زبان در میانِ دهان بابا گذاشت،چون حسین اگر بخواد زبان در دهان علی بگذاره یه اتفاق نمیفته … علی زبان گذاشت،چه اتفاقی میفته؟ حسین برای آخرین بار بوسه بر لب و دندان علی بزنه،فرمود:برو! امیدوارم از دست جدت سیراب بشی ..

مادر دوتا شهید،سی متری جِی خونشونه،علی اصغرش زودتر به شهادت رسیده،علی اکبرش بعدا به شهادت رسیده،داره علی اکبرش رو داخل قبر میگذاره،

این مادر رفت تو قبر، برگشت یه جمله گفت بعد یه اتفاقی افتاد، بهش گفتن خانوم چه گفتی که بعد این اتفاق افتاد؟گفت:رفتم تو قبر،صورت پسرمو رو خاک گذاشتم یه جمله گفتم، گفتم:پسرم،علی اکبرم! به حق علی اکبرحسین یه بار دیگه به من نگاه کن.صورت این شهید رو خاکِ ،همه دیدند یه مرتبه صورت این شهید برگشت،چشماشو باز کرد،یه نگاه به مادر کرد، دوباره چشماشو بست، عجب سوزی داشته این مادر!

ولی نمیدونم چرا … دارد “فَصَاحَ الْحُسَیْنَ وَلَدِیَ “هر چی صدا زد پسرم … اما چشمی باز نشد او را ببینه … شهدا تو چه راهی رفتن؟!

ای انسان های غافل! این استخونا که داره میاد اینا گنجن … اینا میخوان ما رو بیدار کنند.

آیت الله آ.شیخ جعفر شوشتری رفت رو منبر گفت:بیاید از کشته شدن حسین براتون بگم،کار به اینجا رسید:پدر اومد کنار پسر،صورت به صورت گذاشت،”فَصَاحَ الْحُسَیْنَ وَلَدِیَ ، ولدی،ولدی…”

این رو گفت و از منبر اومد پایین،گفتند:شیخ! قرار بود روضۀ کشته شدن حسین رو بخونی،نخوندی! گفت: خوندم، نفهمیدید، حسین کنار پیکر علی اکبر مرد، ناله های زینب باعث شد روح به پیکر زینب برگرده ، حسین هی صدا میزنه ولدی …پسرم … دیدند یه خانم هی به سر میزنه،میگه : وای برادرم .. وای برادرم ..

یه ملعونی شمشیر حوالۀ فرق علی کرد،خون رو ریخت رو صورت علی، دیگه نمیتونست رو اسب بند بشه دست انداخت گردن اسب،چشم اسب گرفته شد،به جای اینکه بیاد سمت خیمه ها،رفت تو قلب دشمن…کوچه براش باز میکردند…هم پسر حسینه هم اسمش علیِ … زدنا… زدنا… تازه زره تنش بود “و قَطَّعوه بالسّیوف اِرباََ اِرباََ…” چرا کنار بدن علی اکبر میرسیم این تعبیر رو داریم در حالیکه به بدن ابی عبدالله میرسیم تعبیر عوض میشه؟! معادل فارسیش هر دو یعنی تکه تکه شدن… به بدن علی اکبر میرسیم میگیم ارباً ارباً ولی به بدن حسین که میرسیم میگیم: “مُقطعُ الاَعضا”

هر دوتاش معادل فارسیش یعنی قطعه قطعه شدن…عرب به قطعه قطعه شدن نامرتب میگه “ارباً اربا …”برا بدن حسین وقت بود، اول برهنه ش کردند… بعد عضو عضوش کردند … برا بدن علی اکبر وقت نبود، میترسیدند حسین بیاد… عباس بیاد… دیگه نمیدیدند کجا رو میزنند… زدنا… بدن افتاد…

یه جمله دیگه هم عرض بکنم:بدن علی رفت تو قلب دشمن…رفت پشت جبهه ی دشمن افتاد…کربلا رفته ها میدونند قتلگاه علی اکبر نزدیک مقام حضرت صاحبه…از خیمه ها خیلی دوره…قطعا حسین کنار پیکر علی اکبر آمده،قطعا زینب هم آمده،دیگه وقتی قضیه ناموسی میشه باید عربده بزنی،خانوما جیغ بکشن … آقایون داد بزنن … حسین بدن علی رو دید با زانو آمد رو زمین … میخواست بلند بشه زانوها طاقت نداشت … کشان کشان خودش رو کشید،رسید کنار بدن علی … چه بدنی! چه جوری ببرمش… سر رو گذاشت رو زانوش آرام نشد… سر رو چسباند به سینه آرام نشد.. خم شد صورت به صورت گذاشت،حسین داد میزد : ولدی…پسرم… حسین صدا میزد ولدی… دید خواهر داره میاد میگه:وای برادرم… حسین اگه آمده شمشیر زده آمده… سواره آمده… عمه ی ما زینب میان لشگر کوفه و شام میدوه هی به زمین میخوره… حسین صدا زد علی جان بلند شو!*

خیز از جا آبرویم را بخر

عمه ات را از بین نامحرم ببر…

 دانلود

بازدیدها: ۱۱۳۳

ادامه مطلب