مرثیه شب سوم (استاد میرزا محمدی)

بازدید: 1517 بازدید

آخ بابا سلام …

*من از شما عذرخواهی می کنم،عرضم تمام” گریه ام نکنی برا من بسه،من اینو برا امام رضا امشب می خونم ….*

آخ بابا سلام برگشتی ….؟!!!

*کدوم بچه به باباش اینجوری سلام میده؟اول میگه سلام” چرا میگه آخ بابا!!دیگه لب و دندونی برام نمونده*

آخ بابا سلام برگشتی

سفرت خوش گذشت باباجان؟!!

مثل یک هاله ی نور می ماند

سر تو توی تشت باباجان

عمه میگفت زود می آیی ….

سرزده سر زدی چرا حالا؟

تو نبودی خلاصه میگویم

یک نفر گوشواره هایم را ….

*ان شاالله تو حرمش زمزمه کنیا …*

یک نفر زد به صورتم سیلی

چشم خود را بدوز معلوم است

چند روزی گذشته است اما

جای دستش هنوز معلوم است

* بابا *

کمرم درد می کند اما

نگرانم نباش چیزی نیست

باید عادت کنم چنین دردی

توی این خانواده موروثی ست

*الله اکبر …*

دستی از پشت خیمه ها آمد

ناگهان راه چاره ام گم شد

در هیاهوی غارت خیمه

ناگهان گوشواره ام گم شد …..

تا رسیدیم شام دخترها

همه من را اشاره میکردن

میشنیدم صدای نجواشان

صحبت از گوشواره میکردن …..

تو رفتی و رقیه پژمرد ….

کتک زدشمن فدک خورد ….

در آن شبی که تو نبودی

بگو تو با عمویم عباس

نیلوفری شده گل یاس

زبس که شمر دون مرا زد

حسین …… وای ……..

*شب زیارتی مخصوصه ی ابی عبدالله هستا،چه گفتی چه نگفتی تموم شدا ….

حسین …… وای ……..

بازدیدها: ۲۴۲۶

ادامه مطلب