راههای محبوب شدن نزد پیامبر (سلام الله علیه و آله)

بازدید: 752 بازدید

بسم الله الرحمن الرحیم

فیش منبر

راههای محبوب شدن نزد پیامبر (سلام الله علیه و آله)

** **

@fishemenbar کانال فیش منبرومرثیه درایتا

عرضه در سایت طلبه یار = https://www.talabeyar.ir

 

راه محبوب خدا شدن از پیروی پیامبر  صلی الله علیه واله میگذرد

تفسیر نمونه، ج‏۲، ص: ۵۱۳

قلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ* قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ *(آل عمران :۳۱-۳۲)

ترجمه:

* بگو:  اگر خدا را دوست مى‏دارید، از من پیروى کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد، و گناهانتان را ببخشد، و خدا آمرزنده مهربان است.

*بگو:  از خدا و فرستاده (او)، اطاعت کنید! و اگر سرپیچى کنید، خداوند کافران را دوست نمى‏دارد.

شان نزول:

در باره آیات فوق دو شان نزول در تفسیر  مجمع البیان  و  المنار ، آمده است: نخست این که جمعى در حضور پیغمبر ص ادعاى محبت پروردگار کردند، در حالى که  عمل  به برنامه‏هاى الهى در آنها کمتر دیده مى‏شد، آیات فوق نازل گردید و به آنها پاسخ گفت.

دیگر این که جمعى از مسیحیان  نجران  در مدینه به حضور پیامبر ص آمدند و ضمن سخنان خود، اظهار داشتند که ما اگر مسیح ع را فوق العاده احترام مى‏گذاریم، به خاطر محبتى است که به خدا داریم، آیات فوق نازل شد و به آنها پاسخ گفت.

تفسیر: محبت واقعى این است!

همانگونه که در شان نزول خواندیم گروهى بودند: که دم از دوستى پیامبر اسلام صلی الله علیه واله یا سایر انبیاء مى‏زدند، آیات فوق، مفهوم دوستى واقعى را تبیین مى‏کند و فرق آن را با محبت کاذب و دروغین روشن مى‏سازد.

نخست مى‏فرماید:  بگو: اگر خدا را دوست مى‏دارید از من پیروى کنید تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشد که خدا آمرزنده مهربان است  (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ)

یعنى محبت تنها یک علاقه قلبى ضعیف و خالى از هر گونه اثر نیست بلکه باید آثار آن، در عمل انسان منعکس باشد، کسى که مدعى عشق و علاقه به پروردگار است، نخستین نشانه‏اش این است که از پیامبر و فرستاده او پیروى کند.

در حقیقت این، یک اثر طبیعى محبت است که انسان را به سوى  محبوب  و خواسته‏هاى او مى‏کشاند، البته ممکن است، محبت‏هاى ضعیفى یافت شود که شعاع آن، از قلب به بیرون نیفتد، اما اینگونه محبتها به قدرى ناچیز است که نمى‏توان نام محبت بر آن گذاشت، یک محبت اساسى حتما آثار عملى دارد، حتما دارنده آن را با محبوب پیوند مى‏دهد، و در مسیر خواستهاى او به تلاش پرثمر وامى‏دارد.

دلیل این موضوع روشن است، زیرا عشق و علاقه انسان به چیزى حتما به خاطر این است که کمالى در آن یافته است، هرگز انسان به موجودى که هیچ نقطه قوتى در آن نیست، عشق نمى‏ورزد، بنا بر این، عشق انسان به خدا به خاطر این است که او منبع و سرچشمه اصلى هر نوع کمال است، مسلما چنین وجودى، تمام برنامه‏ها و دستورهایش نیز کامل است، و در این حال چگونه ممکن است انسانى که عاشق تکامل و پیشرفت است از آن برنامه‏ها، سرباز زند، و اگر سرباز زد، آیا نشانه عدم واقعیت عشق و محبت او نیست؟

این آیه نه تنها به مسیحیان نجران، یا مدعیان محبت پروردگار در عصر پیامبر ص پاسخ مى‏گوید، بلکه یک اصل کلى در منطق اسلام براى همه اعصار و قرون است، آنها که شب و روز دم از عشق پروردگار یا عشق و محبت پیشوایان اسلام و مجاهدان راه خدا و صالحان و نیکان مى‏زنند اما در عمل، کمترین شباهتى به آنها ندارند، مدعیان دروغینى بیش نیستند.

آنها که سر تا پا آلوده گناه‏اند، با این حال قلب خود را مملو از عشق خدا، پیامبر ص، امیر مؤمنان علیه السلام و پیشوایان بزرگ مى‏دانند، و یا عقیده دارند که ایمان و عشق و محبت تنها به قلب است و ارتباطى با عمل ندارد، از منطق اسلام به کلى بیگانه‏اند.

در  معانى الاخبار  از امام صادق ع نقل شده که فرمود:

ما احب اللَّه من عصاه‏

کسى که گناه مى‏کند، خدا را دوست نمى‏دارد .

سپس این شعر معروف را قرائت فرمود:

تعصى الاله و انت تظهر حبه             هذا لعمرى فى الفعال بدیع‏

لو کان حبک صادقا لاطعته             ان المحب لمن یحب مطیع‏

معصیت پروردگار مى‏کنى، با این حال اظهار محبت او مى‏نمایى- به جانم سوگند، این کار عجیبى است! اگر محبت تو صادقانه بود، اطاعت فرمان او مى‏کردى- زیرا کسى که دیگرى را دوست مى‏دارد، از فرمان او پیروى مى‏کند .

قرآن در جمله  یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ  مى‏گوید:

اگر محبت خدا داشتید و اثرات آن در عمل و زندگى شما آشکار شد خداوند هم شما را دوست مى‏دارد و به دنبال این دوستى، اثراتش در مناسبات او با شما آشکار مى‏گردد، گناهانتان را مى‏بخشد و شما را مشمول رحمتش مى‏کند.

دلیل دوستى متقابل خداوند نیز روشن است، زیرا او وجودى است از هر نظر کامل و بى پایان و به هر موجودى که در مسیر تکامل گام بر دارد بر اثر سنخیت پیوند محبت خواهد داشت.

از این آیه ضمنا روشن مى‏شود که محبت یک طرفه نمى‏تواند وجود داشته  باشد، زیرا هر محبتى دارنده آن را دعوت مى‏کند که عملا در راه خواسته‏هاى واقعى محبوب گام بردارد و در چنین حالى به طور قطع،  محبوب  نیز به او علاقه پیدا مى‏کند.

ممکن است در اینجا سؤال شود که اگر شخص  محب ، همواره اطاعت فرمان محبوب کند، دیگر گناهى براى او باقى نمى‏ماند که بخشوده شود، پس جمله  یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ  موضوع نخواهد داشت.

در پاسخ باید گفت: اولا ممکن است این جمله اشاره به بخشش گناهان سابق باشد و ثانیا شخص محب استمرار بر معصیت محبوب نمى‏کند، ولى ممکن است بر اثر طغیان و غلبه شهوات، گاهى لغزشى از او سرزند که در پرتو اطاعتهاى مستمر او بخشوده خواهد شد.

نکته: دین و محبت‏

در روایات متعددى از پیشوایان اسلام نقل شده که دین چیزى جز محبت نیست، از جمله در کتاب  خصال  و  کافى  از امام صادق ع نقل شده که فرمود:

هل الدین الا الحب ثم تلا هذه الایه إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی ،  آیا دین جز محبت است، و سپس آیه فوق را تلاوت فرمود .

منظور از این روایات این است که روح و حقیقت دین همان ایمان و عشق به خدا است ایمان و عشقى که شعاع آن، تمام وجود انسان را روشن مى‏کند و همه اعضاء و دستگاههاى تن تحت تاثیر آن قرار مى‏گیرند، و اثر بارز و روشن آن پیروى از فرمان خدا است.

در آیه بعد، بحثى را که در آیه قبل آمده بود تعقیب کرده، مى‏فرماید:  بگو:

اطاعت کنید خدا و فرستاده او را  (قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ)

بنا بر این چون شما مدعى محبت او هستید باید با اطاعت از فرمان او و پیامبرش این محبت را عملا اثبات کنید.

سپس مى‏افزاید:  اگر آنها سرپیچى کنند، خداوند کافران را دوست ندارد  (فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْکافِرِینَ)

سرپیچى آنها نشان مى‏دهد که محبت خدا را ندارند، بنا بر این خدا هم آنها را دوست ندارد، زیرا محبت یک طرفه بى معنى است.

ضمنا از جمله  أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ  استفاده مى‏شود که اطاعت خدا و پیامبر ص از هم جدا نیستند، به همین دلیل در آیه قبل تنها سخن از پیروى و اطاعت پیامبر ص بود و در اینجا سخن از هر دو است.

تفسیر نور الثقلین، ج‏۱، ص: ۳۲۷

– فی روضه الکافی باسناده الى أبی عبد الله علیه السلام حدیث طویل یقول فیه علیه السلام: و من سره ان یعلم ان الله، یحبه فلیعمل بطاعه الله، و لیتبعنا ألم یسمع قول الله عز و جل: قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ و الله لا یطیع الله عبد أبدا الا ادخل الله علیه فی طاعته اتباعنا و لا و الله لا یتبعنا عبد أبدا الا أحبه الله، لا و الله لا یدع أحد اتباعنا أبدا الا أبغضنا، و لا و الله لا یبغضنا أحد أبدا الا عصى الله، و من مات عاصیا لله أخزاه الله و أکبه على وجهه فی النار، و الحمد لله رب العالمین.

-و فیها خطبه أمیر المؤمنین علیه السلام و هی خطبه الوسیله یقول فیها علیه السلام: بعد ان ذکر النبی صلى الله علیه و آله فقال تبارک و تعالى فی التحریص على اتباعه و الترغیب فی تصدیقه و القبول لدعوته: (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ) فاتباعه صلى الله علیه و آله محبه الله، و رضاه غفران الذنوب، و کما الفوز و وجوب الجنه.

– على بن إبراهیم عن أبیه عن القاسم بن محمد عن سلیمان بن داود المنقری عن حفص بن غیاث عن أبی عبد الله علیه السلام قال قال: انى لا أرجو النجاه لمن عرف حقنا من هذه الامه الا لأحد ثلثه: صاحب سلطان جائر، و صاحب هوى، و الفاسق المعلن، ثم تلا: (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ) ثم قال یا حفص الحب أفضل من الخوف ثم قال و الله ما أحب من أحب الدنیا و والى غیرنا، و من عرف حقنا و أحبنا فقد أحب الله تبارک و تعالى.

-فی کتاب الخصال عن سعید بن یسار قال قال ابو عبد الله علیه السلام هل الدین الا الحب ان الله تعالى یقول (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ).

۹۰- عن یونس بن ظبیان قال: قال الصادق جعفر بن محمد علیه السلام ان الناس یعبدون الله تعالى على ثلثه أوجه: فطبقه یعبدونه رغبه فی ثوابه، فتلک عباده الحرصاء و هو الطمع و آخرون یعبدون فرقا من النار فتلک عباده العبید و هی الرهبه و لکنی اعبده حبا له فتلک عباده الکرام، و هو الا من لقوله تعالى: (وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ) و لقوله تعالى. (قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ) فمن أحب الله أحبه الله و من أحبه الله کان من الآمنین.

۹۱- فی تفسیر العیاشی عن زیاد عن أبى عبیده الحذاء قال: دخلت على ابى جعفر علیه السلام فقلت. بأبى أنت و أمی ربما خلا بى الشیطان فخبثت نفسی، ثم ذکرت حبى إیاکم و انقطاعی إلیکم فطابت نفسی؟ فقال: یا زیاد ویحک و ما الدین الا الحب، الا ترى الى قوله تعالى: (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ)

۹۲- عن بشیر الدهان عن أبی عبد الله علیه السلام قال: عرفتم فی منکرین کثیرا، و أحببتم فی مبغضین کثیرا و قد یکون حبا لله فی الله و رسوله، و حبا فی الدنیا، فما کان لله و رسوله فثوابه على الله و ما کان فی الدنیا فلیس شی‏ء ثم نفض یده، ثم قال، ان هذه المرجئه و هذا القدریه و هذه الخوارج لیس منهم أحد الا یرى انه على الحق، و انکم انما أحببتمونا فی الله، ثم تلا: (أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ) (وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ)(إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ).

-عن برید بن معاویه عن أبى جعفر علیه السلام فی حدیث قال: و الله لو أحبنا حجر حشره الله معنا، و هل الدین الا الحب ان الله یقول: (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ) و قال (یُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَیْهِمْ) و هل الدین الا الحب.

-عن ربعی بن عبد الله قال: قیل لابی عبد الله علیه السلام جعلت فداک انا نسمى بأسمائکم و أسماء آبائکم فینفعنا ذلک؟ فقال اى و الله، و هل الدین الا الحب؟ قال الله (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ)

 ترجمه المیزان، ج‏۳، ص: ۲۴۷

قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ (آل عمران :آیه ۳۱)

(سخنى در باره  حب  و  دوست داشتن خدا  در ذیل جمله:  إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ )

در تفسیر آیه:  وَ الَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ …  (۱)، گفتارى پیرامون مساله  حب  داشتیم و گفتیم که حب نسبت به خداى تعالى معناى حقیقى و واقعى کلمه است، همانطور که به غیر خداى تعالى تعلق مى‏گیرد.

در اینجا این بحث را اضافه مى‏کنیم که: خداى سبحان به طورى که کلام مجیدش با بانگ رسا اعلام مى‏دارد و جاى تردید باقى نمى‏گذارد، بنده خود را به سوى ایمان و پرستش خالصانه خود، و اجتناب از شرک دعوت مى‏کند، از آن جمله مى‏فرماید:  أَلا لِلَّهِ الدِّینُ الْخالِصُ  (۲).

__________________________________________________

(۱) سوره بقره آیه ۱۶۵٫

(۲) آگاه باش که دین خالص از خدا است. سوره زمر آیه ۳

و نیز مى‏فرماید:  وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ  (۱) و آیاتى دیگر از این قبیل.

در این هم شکى نیست که اخلاص در دین وقتى به معناى واقعى کلمه، محقق مى‏شود که شخص عابد همانطور که هیچ چیزى را اراده نمى‏کند مگر با حب قلبى و علاقه درونى، در عبادتش هم چیزى به جز خود خدا نخواهد، تنها معبود و مطلوبش خدا باشد، نه صنم، و نه هیچ شریک دیگر، و نه هیچ هدفى دنیوى، بلکه و حتى هیچ هدف اخروى، یعنى رسیدن به بهشت و خلاصى از آتش و امثال اینها، پس خالص داشتن دین براى خدا به همین است که در عبادتش محبتى بغیر خدا نداشته باشد.

حال ببینیم حب چیست؟ و چه آثارى دارد؟ حب در حقیقت تنها وسیله‏اى است براى اینکه میان هر طالبى با مطلوبش رابطه برقرار کند و هر مریدى را به مرادش برساند، و حب اگر مرید را به مراد و طالب را به مطلوب و محب را به محبوب مى‏رساند، براى این است که نقص محب را به وسیله محبوب برطرف سازد تا آنچه را ندارد دارا شود، و کمبودش تمام و کامل گردد.

پس براى محب هیچ بشارتى بزرگتر از این نیست که به او بفهمانند محبوبش دوستش دارد، اینجا است که دو حب با هم تلاقى مى‏کنند و از دو سو غنج و دلال رد و بدل مى‏شود.

پس انسان اگر غذا را دوست دارد و به سوى آن کشیده مى‏شود و در صدد تهیه کردنش بر مى‏آید، براى این است که به وسیله آن نقصى را که (همان گرسنگى باشد) در خود احساس مى‏کند برطرف نماید، و یا اگر عمل زناشویى را دوست مى‏دارد و در صدد رسیدن به آن بر مى‏آید براى این است که نقصى را که در خود سراغ دارد (که همان شهوت است) از خود برطرف نماید.

و همچنین دلش براى دیدن دوستش پر مى‏زند و این علاقه باعث مى‏شود که بپا خیزد و در صدد دیدار با او برآید. و به وسیله انس با او، تنگى حوصله خود را جبران کند. و به همین منوال اگر عبد مولاى خود را دوست مى‏دارد و یا خادم به مخدوم خود علاقه مى‏ورزد براى این است که خود را اسیر و گرفتار حق او مى‏داند، عبد، خود را اسیر حقوق مولا، و خادم، خود را رهین احسان مخدوم مى‏داند و مى‏خواهد سنگینى این حق را از دوش خود بیفکند.

__________________________________________________

(۱) و مامور نشده‏اند مگر به اینکه خدا را پرستش نموده دین را خالص از آن او بدانند. (سوره مؤمن آیه ۱۴)

و اگر شما خوانندگان عزیز سایر موارد علاقه و محبت را یک یک در نظر بگیرید و یا داستانهاى عشاق تاریخ را بخوانید بدون شک مى‏بینید که با همه اختلافى که در آنان هست، در این مطلب شریک‏اند، که مى‏خواهند با وصل به محبوب، خلاى را از خود پر کنند.

پس بنده مخلص که اخلاص خود را با محبت به خدا اظهار مى‏دارد، هیچ هدفى جز این ندارد که خدا هم او را دوست بدارد، همانطور که او خدا را دوست مى‏دارد و خدا براى او باشد همانطور که او براى خدا است، این است حقیقت امر.

چیزى که هست خداى سبحان در کلام مجیدش هر حبى را حب نمى‏شمارد چون حب (که حقیقتش علقه و رابطه‏اى است میان دو چیز)، وقتى حب واقعى است که با ناموس حب حاکم در عالم وجود، هماهنگ باشد، چون دوست داشتن هر چیز مستلزم دوست داشتن همه متعلقات آنست و باعث مى‏شود که انسان در برابر هر چیزى که در جانب محبوب است تسلیم باشد.

در مورد دوستى خدا هم همین طور است. خداى سبحان که خداى واحد است و هر موجودى در تمامى شؤون وجودیش به او متکى است، و همه تلاشش در یافتن وسیله‏اى به سوى او است، خدایى که تمامى خرد و کلان عالم به سوى او باز مى‏گردد، باید دوستى و اخلاص با او توأم با قبول دین او باشد که همان دین توحید و طریقه اسلام است.

 

(لازمه دوست داشتن خدا، قبول دین او و اطاعت و تسلیم در برابر اوست‏)

کسى که خدا را دوست مى‏دارد باید به قدر طاقت و کشش ادراک و شعورش از دین او پیروى کند و دین نزد خدا اسلام است و اسلام همان دینى است که سفراى خدا مردم را به سوى آن مى‏خوانند و انبیایش و رسولانش به سوى آن دعوت مى‏کنند و مخصوصا آخرین ادیان الهى یعنى دین اسلام که در آن اخلاصى هست که ما فوق آن تصور ندارد، دین فطرى است که خاتم همه شرایع و طرق نبوت است، و با رحلت خاتم الانبیاء  صلی الله علیه واله  مساله نبوت ختم گردید و این نکته‏اى که ما تذکر دادیم مطلبى است که هیچ متدبر در قرآن، در آن مطلب تردید نمى‏کند.

و چگونه ممکن است تردید کند، با اینکه رسول خدا  صلی الله علیه واله  طریقه و راهى را که پیموده، راه توحید و طریقه اخلاص معرفى نموده است، چون پروردگارش او را دستور داده که راه خود را چنین معرفى کند و فرموده:  قُلْ هذِهِ سَبِیلِی أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى‏ بَصِیرَهٍ، أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِی، وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ  «۱» که در این آیه سبیل خود را

__________________________________________________

(۱) (اى رسول ما) بگو طریقه و روش من و پیروانم این است که خلق را با بصیرت و بینایى به خدا دعوت کنم، خداوند منزه است و من از مشرکین نیستم. (سوره یوسف آیه ۱۰۸)

عبارت دانسته از دعوت به سوى خدا با بصیرت، و پرستش خالصانه و بدون شرک پس سبیل پیامبر اسلام دعوت و اخلاص و پیروى او در این دعوت و اخلاص است.

پس دعوت و اخلاص بالاصاله صفت خود آن جناب و به تبع صفت پیروان او است.

آن گاه در آیه:  ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى‏ شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها  (۱) مى‏فرماید: شریعتى را که تشریع کرده تبلور دهنده این سبیل، یعنى سبیل دعوت و اخلاص است.

و نیز در آیه:  فَإِنْ حَاجُّوکَ فَقُلْ أَسْلَمْتُ وَجْهِیَ لِلَّهِ وَ مَنِ اتَّبَعَنِ (۲)آن سبیل را براى بار دوم روش تسلیم خدا شدن خوانده: و در آیه شریفه:  وَ أَنَّ هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ  (۳) روش اسلام را به خودش نسبت داده، و آن را صراط مستقیم خود خوانده است.

پس با این بیان و این آیات روشن گردید که اسلام یعنى شریعتى که براى پیامبر اسلام تشریع شده، (و عبارت است از مجموع معارف اصولى و اخلاقى و عملى و سیره آن جناب در زندگى)، همان سبیل اخلاص است، اخلاص براى خداى سبحان که زیر بنایش حب است پس اسلام دین اخلاص و دین حب است.

و از بیانات طولانى گذشته معناى آیه مورد بحث ما روشن مى‏گردد، و معلوم مى‏شود آیه:  قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ ، چه معنایى دارد، پس مراد از آیه  و خدا داناتر است  این شد که اگر مى‏خواهید در عبادت خود خالص شوید و عبادت شما بر اساس حب حقیقى باشد، این شریعت را که زیر بنایش حب است و تبلور دهنده اخلاص و اسلام مى‏باشد و صراط مستقیم خدا است و سالک خود را با نزدیک‏ترین راه به خدا مى‏رساند، پیروى کنید، که اگر مرا در سبیل و طریقه‏ام که چنین وضعى دارد پیروى کنید، خداى تعالى شما را دوست مى‏دارد و همین بزرگترین بشارت براى محب است، در اینجا است که آنچه را مى‏خواهید مى‏یابید، و همین است آن هدف واقعى و جدى که هر محبى در محبتش به دنبال آن است، این آن مطلبى است که آیه شریفه با اطلاقش آن را افاده مى‏کند.

و اما اگر از اطلاقش صرفنظر نموده و وقوعش را بعد از آیاتى در نظر بگیریم که از دوستى با کفار نهى مى‏کرد و بخواهیم ارتباطش را با آن آیات حفظ کنیم، و در نظر بگیریم که در معناى ولایت دوستى بین ولى و متولى برقرار است، نتیجه مى‏گیریم که آیه شریفه مى‏خواهد

__________________________________________________

(۱) سوره جاثیه آیه ۱۸٫

(۲) سوره آل عمران آیه ۲۰٫

(۳) سوره انعام آیه ۱۵۳٫

بشر را از همین راه ولایت به پیروى رسول خدا  صلی الله علیه واله  دعوت کند، البته در صورتى که در دعوى ولایت خدا صادق بوده و به راستى از حزب خدا باشند، مى‏فرماید ولایت خدا با پیروى کفار و تابع هوا و هوس‏هاى آنان شدن، نمى‏سازد، ولایت هم که جز با پیروى معنا ندارد، پس اگر واقعا دوستدار خدایند، باید پیامبر او را پیروى کنند نه مال و جاه و مطامع و لذاتى را که نزد کفار است، در آیه زیر که فرموده:

ثُمَّ جَعَلْناکَ عَلى‏ شَرِیعَهٍ مِنَ الْأَمْرِ، فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ، إِنَّهُمْ لَنْ یُغْنُوا عَنْکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً، وَ إِنَّ الظَّالِمِینَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ، وَ اللَّهُ وَلِیُّ الْمُتَّقِینَ  (۱٫)

توجه مى‏کنید که چگونه در آیه دوم از معناى اتباع به معناى ولایت منتقل مى‏شود.

پس بر کسى که مدعى ولایت خدا و دوستى او است واجب است که از رسول او پیروى کند تا این پیرویش به ولایت خدا و به حب او منتهى شود.

و اگر در آیه مورد بحث به جاى ولایت خدا حب خدا را آورده، جهتش این است که اساس، و زیربناى ولایت  حب  است و اگر تنها به ذکر حب خدا اکتفاء نمود و سخنى از حب رسول و سایر دوستان خدا نکرد، براى این بود که در حقیقت ولایت و دوستى با رسول خدا و مؤمنین، به دوستى خدا برگشت مى‏کند.

(مغفرت الهى و در نتیجه، افاضه رحمت الهى، اثر نزدیکى خدا به بنده است)

وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ  رحمت واسعه الهیه و فیوضات صورى و معنوى غیر متناهى که نزد خدا است، موقوف بر شخص و یا صنفى معین از بندگانش نیست، و هیچ استثنایى نمى‏تواند حکم افاضه على الاطلاق خدا را مقید کند و هیچ چیزى نمى‏تواند او را ملزم بر امساک و خوددارى از افاضه نماید، مگر اینکه طرف افاضه استعداد افاضه او را نداشته باشد و یا خودش مانعى را به سوء اختیار خود پدید آورد، و در نتیجه از فیض او محروم شود.

و آن مانعى که مى‏تواند از فیض الهى جلوگیرى کند گناهان است که نمى‏گذارد بنده او از کرامت قرب به او و لوازم قرب (بهشت و آنچه در آن است) برخوردار گردد، و ازاله اثر گناه از قلب، و آمرزش و بخشیدن آن تنها کلیدى است که در سعادت را باز مى‏کند، و آدمى را

__________________________________________________

(۱) سپس ما تو را بر طریقه‏اى از دین قرار دادیم، پس همان را پیروى کن، و هیچگاه پیرو هواى نفس مردم (مشرک) نادان نباش که آنان ذره‏اى تو را از خداوند بى‏نیاز نمى‏کنند، و بدرستى که بعضى از ستمکاران دوست و مددکار یکدیگرند و خدا سرپرست مردم با تقوا است (سوره جاثیه آیه ۱۹)

به دار کرامت وارد مى‏سازد، و بدین جهت است که دنبال جمله  یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ  فرمود:  وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ ، چون کلمه حب همانطور که در سابق گذشت محب را به سوى محبوب جذب مى‏کند، (و نیز محبوب را به سوى محب مى‏کشاند)

پس همانطور که حب بنده باعث قرب او به خدا گشته و او را خالص براى خدا مى‏سازد و بندگیش را منحصر در خدا مى‏کند، محبت خدا به او نیز باعث نزدیکى خدا به او مى‏گردد و در نتیجه حجابهاى بعد و ابرهاى غیبت را از بین مى‏برد، و حجاب و ابرى به جز گناه نیست.

پس نزدیکى خدا به بنده، گناهان او را از بین مى‏برد و مى‏آمرزد و اما کرامت‏هاى بعد از مغفرت، دیگر هیچ بهانه نمى‏خواهد، بلکه افاضه وجود الهى کافى در آنست که بیانش در سابق گذشت.

دقت در آیه شریفه  کَلَّا بَلْ رانَ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ، کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ  (۱) و نیز دقت در آیه:  یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ  (۲) در تایید بیان ما کافى است

قُلْ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ  در حالى که آیه قبلى مردم را دعوت مى‏کرد به پیروى از رسول و پیروى که معناى لغویش دنبال روى است وقتى فرض دارد که متبوع در حال رفتن به راهى باشد و تابع دنبال او، آن راه را برود و راهى که رسول خدا مى‏رود صراط مستقیم است که صراط خداست و شریعتى است که او براى پیغمبرش تشریع کرده و اطاعت آن جناب را در پیمودن آن راه بر مردم واجب ساخته، با این حال براى بار دوم در این آیه نیز معناى پیروى رسول را در قالب عبارت:  اطاعت او کنید  تکرار فرمود تا اشاره کرده باشد به اینکه سبیل اخلاص که همان راه رسول است عینا همان مجموع اوامر و نواهى و دعوت و ارشاد او است.

پس پیروى از رسول و پیمودن راه او، اطاعت خدا و رسول او است در شریعتى که تشریع شده، و شاید اینکه نام خدا را با رسول ذکر کرد براى اشاره به این باشد که هر دو اطاعت یکى است، و ذکر رسول با نام خداى سبحان براى این بود که سخن در پیروى آن جناب بود.

__________________________________________________

(۱) نه همه این بهانه‏تراشیها در تکذیب آیات ما غیر منطقى است، علت واقعى آن این است که اعمال زشتشان در دلهاشان اثر نهاده، و آنان را از پروردگارشان محجوب ساخته (سوره مطففین آیه ۱۵)

(۲) که اگر مرا پیروى کنید خدا نخست شما را دوست مى‏دارد، و در نتیجه گناهانتان را مى‏آمرزد.

از اینجا روشن مى‏شود اینکه بعضى از مفسرین گفته‏اند: معناى آیه:  اطیعوا اللَّه فى کتابه و الرسول فى سنته  (۱) سخن درستى نیست.

براى اینکه گفتیم از مقام آیه استفاده مى‏شود که گویى جمله:  أَطِیعُوا اللَّهَ وَ الرَّسُولَ …  بیانگر آیه  قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی …  است.

چرا که آیه شریفه اشعار دارد بر اینکه اطاعت خدا و اطاعت رسول یک اطاعت است، و به همین جهت امر به اطاعت در آیه تکرار نشد، و اگر مورد اطاعت خدا غیر مورد اطاعت رسول بود، مناسب بود که بفرماید:  اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرسول  همانطور که در آیه شریفه:  أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ  (۲) بخاطر اقتضاء مقام، کلمه  اطیعوا  تکرار شده است.

این را هم بگوئیم و بگذریم، که سخن در آیه شریفه، از حیث اطلاقش و منطبق بودن اطلاقش بر مورد، نظیر همان مطلبى است که در آیه قبلى بیان شد.

نکته‏ها:

درباره جایگاه پیامبر و لزوم اطاعت از او، در قرآن مى‏خوانیم: (مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ) (۱) هر کس از پیامبر پیروى کند، قطعاً از خدا پیروى کرده است. و در جاى دیگر: (إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ) (۲) بیعت با تو بیعت با خداست.

شخصى به امام صادق علیه السلام عرض کرد: جانم فدایت، ما فرزندان خود را به نام‏هاى شما و پدرانتان مى‏نامیم، آیا براى ما مفید است؟ حضرت فرمودند: مگر دین غیر از محبّت است، خداوند فرموده: «إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی» (۳)

تفسیر نور، ج‏۲، ص: ۴۷

پیام‏ها:

۱-هر ادّعایى با عمل ثابت مى‏شود. (۴) (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی)

۲- لازمه‏ى ایمان به خدا، پیروى از اولیاى خداست. «فَاتَّبِعُونِی» (آرى، اسلام منهاى روحانیّت واقعى، محکوم است.)

۳-هر کس در عمل سست است، در حقیقت پایه‏ى محبّت او سست است(تُحِبُّونَ)، (فَاتَّبِعُونِی)

۴- در راه اصلاح جامعه، از عواطف کمک بگیریم. (إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ)

۵-عمل، سخن و سکوت رسول خدا، حجّت و قابل پیروى است. «فَاتَّبِعُونِی»

۶-پیامبر معصوم است، زیرا فرمان پیروى عام و بى‏چون و چرا براى غیر معصوم، حکیمانه نیست. «قُلْ»، «فَاتَّبِعُونِی»

۷-اگر مى‏خواهید خداوند شما را دوست بدارد، باید از سنّت رسول اللَّه پیروى کنید. «فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ» ۸-انسان مى‏تواند به جایى برسد که رضاى او، رضاى خدا و پیروى از او، پیروى از خدا باشد. (فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ)

__________________________________________________

(۱). نساء، ۸۰٫ […..]

(۲). فتح، ۱۰٫

(۳). تفسیر عیّاشى، ج ۱، ص ۱۶۷٫

(۴) کار با سعى است نى با ادّعا             لیس للانسان الّا ما سعى

 

۹- امتیاز دین الهى بر قوانین بشرى، وجود عنصر محبّت، الگوى عملى و صلاحیّتِ قانون‏گذار است. «تُحِبُّونَ»، «فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»

۱۰-بهترین پاداش‏ها، پاداشِ معنوى است. محبوبیّت نزد خدا و دریافت مغفرت، بهترین پاداش براى مؤمنان است. «یُحْبِبْکُمُ اللَّهُ»

۱۱-نشانه‏ى دوستى، سرپوش گذاردن روى بدى‏ها و برخورد با عفو و رحمت است. «یُحْبِبْکُمُ»، «یَغْفِرْ لَکُمْ»

۱۲-کارهاى نیک، مایه‏ى آمرزش گناهان است. «فَاتَّبِعُونِی»، «یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ»

۱۳-اطاعت و پیروى از پیامبر، موجب دریافت عفو الهى است. «فَاتَّبِعُونِی»، «یَغْفِرْ لَکُمْ».

 

 

بازدیدها: ۱۳۱۷

ادامه مطلب