بسم الله الرحمن الرحیم
فیش منبر
شرح خطبه فدکیه
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی
کانال فیش منبرومرثیه درایتا
عرضه در سایت طلبه یار = https://www.talabeyar.ir
جلسه چهارم
شرح خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محّمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه
الله علی اعدائهم اجمعین.
حضرت زهرا(س) در ادامه میفرمایند:
* إلا تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ
مگر اینکه این خلقت موجودات برای تثبیت حکمتش بود. حکمت به معنی قدرت بر یک شیء است اما بر طبق مصلحت. در اینجا حضرت میفرمایند حکمت الهی به یک معنا اقتضاء خلقت میکند و البته فضل خداوند و فیاضیّتش هم از طرف دیگر اقتضاء خلقت میکند. همه اینها اقتضاء دارد که حکمت خود را بروز بدهد و ظاهر بسازد و الاّ بخیل خواهد بود. یعنی در موردی که مصلحت ایجاب میکند و توان انجام آن را هم دارد اگر انجام ندهد بخیل است. پس خداوند به واسطۀ خلق موجودات حکیم بودن خویش را ثابت و ظاهر کرد.
* وَ تَنْبیهاً عَلیٰ طٰاعَتِهِ
و خداوند خلق کرد همچنین برای اینکه آگاه بسازد من و شما را بر طاعتش. اینجا دو سؤال مطرح میشود، اوّل اینکه آیا طاعت به معنای فرمانبَرداری یا فرمانبُرداری از خداوند امری تحمیلی است که ما به خودمان تحمیل میکنیم و دوّم اینکه آیا عبادت ما تحمیلی است؟ چون میدانید که عبادت غیر از طاعت است. ما یک سنخ اطاعتها داریم که عبادت نیست بلکه تنها آن عملی که پیکرهاش پرستش است عبادت نام دارد و در آن خضوع، خشوع و یک نوع کُرنش و امثال اینها نهفته است. اما پاسخ سؤال اوّل را حضرت زهرا(س) چنین فرمود که اطاعت امری تحمیلی نیست بلکه انسان مفطور به اطاعت است. یعنی اطاعت خدا از فطریات انسان است و این نافرمانی خداست که امری تحمیلی است. شاید این مطلب را به این شکل تاکنون نشنیده باشید که اطاعت، تحمیلی نیست بلکه معصیت برای انسان تحمیلی است، زیرا وقتی انسان آگاه میشود که خداوند خالق اوست و خالق هر چه مخلوق است میباشد و هر چه هست از اوست و هر چه میکند بر طبق حکمت و مصلحت است در باطن و نهاد او این میل وجود دارد که از چنین موجودی اطاعت کند. همانطور که اگر در مسائل معمولی زندگی اگر تشخیص دهیم یک نفر توان آن را دارد که همۀ گرههای کار ما را باز کند و خیر ما را میداند و میشناسد و توان انجامش را هم دارد ما یکسره مطیع او میشویم و دیگر به خودمان تکیه نمیکنیم. پس اگر انسان به این معنا برسد که خداوند متعال خالق او و همۀ موجودات است و بر اساس حکمت و مصلحت کار میکند و این نظام آفرینش هم برای بروز و ظهور قدرت همراه با مصلحت است انسان طبق فطرت اختیارش را به او میدهد و میگوید هر چه که او بگوید و مطیع بودن هم به همین معناست.
حضرت زهرا(س) در تعبیر زیبای خود میفرمایند تَنْبیهاً عَلیٰ طاعَتِهِ یعنی آگاه کردن انسان برای اطاعت از خدا. معنایش این است که اطاعت خدا یک امر فطری است و اگر یادت رفته باید آگاهت کرد.
* وَ إظْهٰاراً لقُدْرَتِهِ
و برای اینکه ظاهر کند قدرتش را. اصلاً آن چیزی که گویای تعریف هر موجودی است قدرت و توان اوست. اگر کسی بخواهد خودش را معرفی بکند چه کار میکند؟ هر چه در توانش هست میگذارد تا او را بشناسند. یعنی خداوند هم با خلقت اشیاء قدرت خود را آشکار میکند و میشناساند در حدیث قدسی هم آمده است:
کُنْتُ کَنْزاً مَخْفِیاً فَأَحْبَبْتُ أَنْ اُعْرَفْ فَخَلَقْتُ الْخَلْقَ لِکَی اُعْرَفْ[۱]
گنجی نهفته بودم دوست داشتم شناخته شوم پس خلق کردم مخلوقات را تا شناخته شود.
در آنجا هم خداوند خودش را نشان میدهد برای اینکه او را بشناسند.
* وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ
و برای آنکه مخلوقات او را پرستش کنند. در اینجا پاسخ سؤال دوم داده میشود که عبودیت و عبادت هم امری فطری است و نه تنها جزو فطریات من و شما بلکه در فطرت همۀ موجودات ذیشعور است؛ و همۀ موجودات ذیشعور مفطور به عبودیتند. من یک رابطهای بین این جمله با آن عبارت قبلی احساس میکنم، در آنجا در خلقت با بروز و ظهور قدرت میخواهد خودش را بشناساند و در این عبارت برای اینکه مخلوقات او را پرستش کنند. پس معلوم میشود یک رابطهای بین اینها وجود دارد و آن رابطه این است که هر ذیشعوری وقتی عظمت و قدرت را درک کند بیچون و چرا کُرنش میکند. یعنی آدمی در مقابل قدرت و عظمتِ نعمت و فیاضیّت، خاضع و خاشع میشود که حقیقت پرستش هم همین خضوع و خشوع است که انسان را به پرستش و کرنش وامیدارد. البته باید توجه کنید که عبادت یک ظاهری دارد و یک باطنی. خضوع، خشوع، کرنش و امثال اینها ظاهر عبادت است، و همین پرستش و تعبّد است که موجب کمال و ارتقای درجۀ بندگان میشود و لذا همین پرستش و تعبد خود هدف خلقت است و در آیۀ شریفه آمده است:
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الإنْسَ اِلا لِیَعْبُدُونِ[۲]
و نیافریدم جن و انس را مگر برای اینکه پرستشم کنند.
حتی نماز هم که سرآمد عبادات است ظاهری دارد و باطنی، و باطن او درست مقابل ظاهرش است یعنی ظاهرش خضوع و خشوع و کرنش است اما باطن و اثرش وارستگی است، آزادگی است، رفعت و بلندی است. در حدیث است که:
اَلْعُبُودِیّهُ جِوهَرهٌ کُنْهُهَا الرُّبُوبِیَّه[۳]
یعنی پرستش گوهر گرانبهایی است که جوهره و باطنه و ژرفای آن آزادگی و ربوبیت است. ظاهرش بندگی است امّا باطنش ربوبیت است، به یک معنا خدایی است. زیرا در عبادت واقعی انسان با توجه به نقطۀ مرکزی عالم هستی جمیع سلطههای غیرالهی را در سلطۀ الهی افناء میکند و نابود میسازد. پس در عبادت ما به ظاهر طوق بندگی را گردن مینهیم اما در واقع داریم خود را از همۀ بندگیهای غیر رها میکنیم. بنابراین عبادت، ظاهرش بندگی و باطنش آزادگی است و بالاخره طوق عبودیت مخلوق را از گردن بیرون آوردن است.
* وَ إِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ
اِعزاز در اصطلاح به معنای تقویت و تثبیت است. در این که انبیاء آمدهاند تا بشر را به سوی خداوند دعوت کنند شبههای نیست. امّا هر دعوت یک پشتوانه میخواهد، دلیل و برهان میخواهد. حال پشتوانۀ نبوت چیست؟ همین نظام آفرینشی است که خداود درست کرده. این معنا خیلی زیباست که حضرت(س) بستگی نبوت را با توحید مطرح کردهاند. یعنی بهترین دلیل و برهان و پشتوانۀ همین نظام هستی و آفرینش است که از آن به ابداع تعبیر کردند. به تعبیر دیگر خلقت و احتیاج مخلوق به حق تعالی بزرگترین پشتوانه برای تثبیت و تقویت دعوت انبیاء است.
فلسفۀ ثواب و عقاب الهی
* ثُمَّ جَعَلَ الثَّوٰابَ عَلی طاعَتِهِ وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ
آنگاه خداوند قرار داده است پاداش بر طاعتش و کیفر بر معصیتش.
اگر دقت کنید معلوم میشود که حضرت زهرا(س) گامبهگام پیش آمدهاند از توحید به نبوّت، از نبوّت به معاد و همۀ این امور را در ارتباط با هم مطرح میکنند مثل دانههای تسبیح که در یک نخ به دنبال هم جمع میشود. قبلاً گفته شد که طاعت و عبادت امری مطابق با فطرت آدمی است حال اینکه خداوند برای عمل مطابق به فطرت پاداش هم میدهد، این تفضّل خداوند است.
* ذِیادَهً لِعِبادِهِ عَنْ نَقِمَتِهِ
برای اینکه بندگانش را از کارهای زشت بازدارد. این روال هم یک روال منطقی است. ما هم همینطور هستیم اگر بخواهیم کسی را به عملی وادار سازیم یا از عملی بازبداریم دو کار میکنیم اول تطمیع و اگر نشد تهدید. عقل هم همین اقتضا را دارد. در این عبارات هم آمده که ابتدا جَعَلَ الثَّوابِ عَلی طاعَتِهِ یعنی تطمیع و پاداش و اگر با پاداش نشد بر اساس آخِرُ الدَّواءِ الْکَی آن وقت تهدید صورت میگیرد. امّا این تطمیع و تهدیدها اصلاً برای چیست؟
* حِیٰاشَهً لَهُمْ إِلی جَنَّتِهِ
برای این است که خدا میخواهد همه را به بهشت ببرد. خدا میگوید بهشت رفتن شما انتخاب من است. امّا دوزخ انتخاب خودتان است. پس این را بدانید خدا میخواهد همه را به بهشت ببرد، ما خودمان هستیم که نمیخواهیم به بهشت برویم و جهنم را انتخاب میکنیم. البته خدا مرتبۀ بالاتر از بهشت را هم برای ما میخواهد و آن قرب خودش است، (البته بهشت مراتب دارد و آن مراتب هم به حسب عبودیت میباشد) امّا این ما هستیم که فرار میکنیم و دور میشویم. پس نگو که چرا خدا من را به جهنم میبرد؟ خدا نمیخواهد تو را به جهنم ببرد تو خودت میخواهی به جهنم بروی پس جوابش را هم باید خودت بدهی. یعنی جهنمیها باید جواب بدهند که چرا به جهنم میروند چون خدا که نمیخواهد کسی را به جهنم ببرد. حضرت زهرا(س) در ادامۀ خطبه میفرمایند:
شهادت بر عبودیت و رسالت رسول اکرم(ص)
* وَ أشْهَدُ أنَّ أبی مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ
و گواهی میدهم که پدرم بندۀ خدا و فرستادۀ او بود. در اینجا ایشان دو وصف برای پدر بزرگوارشان مطرح میکند و این بعد از آن است که با کلمۀ ابی یعنی پدرم در واقع خودش را هم معرفی میکند. امّا آن دو وصف یکی عبودیت است که میگوید پدرم عبداللّه بود و دیگری رسالت او یعنی پدرم رسول اللّه است. امّا عبودیت او مقدّم است بر رسالتش، و علّت و زیربنای رسالت همان عبودیت است و همان توصیفی است که خدا در قرآن کریم نسبت به رسول اکرم(ص) بیان کرده:
سُبْحانَ الَّذی اَسْری بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأقْصی[۴].
یعنی عبودیت پیغمبر. اشاره به این که مقام قرب رابطۀ مستقیم با عبودیت دارد یعنی هر چه عبودیت بالاتر باشد قرب هم بیشتر است. در باب درجات معنویه هم همین عبودیت مطرح میشود و هر چه عبودیت عمیقتر و بالاتر باشد مقام و درجه هم بالاتر و والاتر است. عبارت بعد حضرت گویای همین معنی است:
* اِخْتٰارَهُ وَ انْتَجَبَهُ قَبْلَ أَنْ اَرْسَلَهُ
خداوند اختیار کرد و برگزید پدرم را قبل از اینکه به او رسالت بدهد. در اینجا برخی اختیار و اِجتباء را یکسان و به معنای برگزیدن معنا میکنند، امّا به نظر من تفاوت ظریفی بین این دو تعبیر وجود دارد. بعنوان مثال ما انسانها در میان چیزهای مختلف که به آنها مینگریم یکی چشممان را میگیرد. یعنی انتخابش میکنیم و بعد آن را سوا میکنیم یعنی از بقیه جدا میکنیم. در اینجا هم اِختارَهُ یعنی با یک نگاه در بین جمیع موجودات او را که سرآمد و چشمگیر بود برگزید و بعد هم وانتجبه یعنی او را جدا کرد.
* وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ إجْتَبٰاهُ
یعنی همین که او را زیر نظر گرفت او را ذکر کرد قبل از آنکه جدایش کند. در اینجا دو احتمال است یکی اینکه منظور این است که نام مقدس پیغمبر اکرم(ص) را قبل از آن که آن حضرت به این عالم بیاید و رسالتش ظاهر شود به جمیع انبیاء معرفی کرد و اسمش را آورد. دوّم اینکه اشاره باشد که خداوند قبل از آنکه حضرت(ص) را به این عالم بیاورد و مبعوث به رسالت کند نام محمد را برای او انتخاب کرد.
* وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ أنْ إبْتَعَثَهُ
و او را برگزید قبل از آنکه او را مبعوث کند. برخی گمان میکنند که پیغمبر به این عالم آمد و بعد مبعوث به پیغمبری شد. امّا این ظاهر امر است. حضرت میفرماید این ظاهر باطنی دارد، یعنی خداوند او را برای خود انتخاب کرد. یعنی در سراسر عالم خداوند موجودی برتر از پدر من ندارد.
[۱]. احقاق الحق، ج ۱، ص ۴۳۱٫
[۲]. ذاریات /۵۶٫
[۳]. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه، باب ۱۰۰٫
[۴]. اسراء /۱٫
بازدیدها: ۴۶۲