فیش مرثیه شب هشتم-استاد میرزامحمدی

بازدید: 1584 بازدید

بسم الله الرحمن الرحیم

فیش مرثیه

شب  هشتم محرم

استاد میرزامحمدی

@fishemenbar ایتا وسروش

عرضه در سایت طلبه یار = https://www.talabeyar.ir

جوونیتو امروز گره بزن به جوون ابی عبدالله،حسین…”ان شاالله تو جلسمون پدر،مادر شهید نباشن؛اگرم هستن من عذرخواهی میکنم،آمد خدمت امام صادق علیه السلام؛آقاجان الذ لذائذ برا پدر،مادر چیه؟فرمود:اینکه خدا به اونا فرزندی عنایت کنه،این فرزند جلو چشم این پدر مادر بزرگ بشه؛به سن جوانی برسه، پرسید آقا تلخ ترین لحظات برا همین پدر،مادر چیه؟حضرت فرمود:اینه؛این جوون جلو چشم همین پدر،مادر پرپر بزنه…بعضیا نوشتند تا روایت به اینجا رسید راوی دید امام صادق علیه السلام داره گریه میکنه”لا یوم کیوم الحسین،یه جوری علی اکبرش رو راهی کرد،مرحوم شیخ جعفر مینویسد:نگاه یک پدر به پسر هفت جوره؛اما نگاه حسین به علی اکبر هیچ کدوم این هفت نگاه نبود؛یه نگاهی کرد،تا حالا به هیچ کدوم از بچه هاش اینجوری نگاه نکرده بود؛”فَنَظَرَ اِلَی،نَظرهَ آیِس منه”این نگاهی که اگه بری میدون دیگه برنمیگردی،نگاه مایوسانه کرد، بذارید روضه رو از همونجایی بخونم که ارباب ما اومد کنار بدن علی اکبرش”

پدر،مادرای شهدا ببخشند،نمک به زخمشون نپاشیده باشم، اما میخوام بگم هیچ کدومتون جون دادن بچه هاتونو ندیدید؛هر کدوم از بچه هاتون که جون دادند،رفیقاشون بالاسرشون بودند،هیچ کدومتون خنده ی دشمن رو به افتادن بچه هاتون ندیدید…مرحوم شیخ حر عاملی مینویسد:حسین آمد اما چه آمدنی! دیگه نتونست رو پاهاش راه بره؛هفت قدم رو زانوهاش قدم برداشت؛هیچ روزی ما بدون مادرش روضه نمیخونیم؛دیروز گفتم بعضیا تو جواب ابی عبدالله گفتند”نُقاتِلُک بغضا لابیک”ما از بابات علی بدمون میاد بخاطر این میخوایم بکشیمت؛حالا این اولین علی خانه ی حسینه؛به عشق باباش علی نامش رو علی اکبر گذاشته؛وقتی اومد میدون همه اوناییکه بغضا لامیرالمومنین بودند محاصره ش کردند…واای دیگه نگم چه کردند…همین قدر بگم این مرکب به جای اینکه علی رو به خیمه ها برگردونه رفت وسط قلب لشگر دشمن؛”فقطعوا بسیوف اربا اربا”

صورت گذاشت رو صورت علی اکبر؛بلند بلند داره گریه میکنه”و نادی باعلی صوت ولدی علی…ولدی علی…”هفت مرتبه هر چی صدا زد جواب نیومد؛همه دیدند دیگه حسین هم حرکت نمیکنه؛قلبش اینجا از حرکت ایستاد…اما هنوز یه نفر رو داره تو خیمه ها؛او میدونه چه جوری دل حسین رو به دست بیاره؛راوی میگه دیدم از بالا بلندی یه خانمی هی زمین میخوره،هی بلند میشه؛ هی میگه “وا اُخَیّا” بعد میگه “وابن اخیا”اول نگران جون حسینه…ان شاالله اربعین کربلاتو امضا کنه علی اکبر…بری از پایین پا عرض ادب کنی؛به خدا هروقت از اونجا مشرف میشی کانه میبینی حسین داره ضجه میزنه،در حسرت یه دونه جواب علی اکبر مونده.تا صدای نفس نفس زدن زینب رو فهمید،بی معطلی بدن رو رها کرد،یادم نمیره بچه بودم مادرمو جلو چشم خودم زدم دیگه نمیذارم اینجا تکرار بشه…زود زینبو برگردوند؛مبادا چشم نامحرمی مزاحم ناموسش باشه…امان از عصر روز یازدهم

 دانلود

بازدیدها: ۲۵۷۷

ادامه مطلب