بسم الله الرحمن الرحیم
راهی به قلب حسین۱۰
شب دهم:
عوامل محبوبیت نزد امام حسین
ماهیت موضوع:
تبیین صبر به عنوان اساسی ترین راه محبوبیت در قلب امام حسین
انگیزه سازی
یکی از نمونه های کامل ایمان که در قرآن توسط خداوند متعال معرفی شده بانویی جلیل القدر هستند که در بهترین شرائط زمانی زندگی می کردند. خانمی که در روزگار خودشان از جمله افراد سرشناس حکومت بودند و شرائط دنیوی خاصی داشتند که شاید برای ما ها یه آرزو و رویاست ولی این بانو برای خدا به تمام دنیایش پشت پا زد.
خدای متعال در قرآن کریم، برای معرفی یک نمونهی کامل ایمان، این بانو را مثال میزند:
و ضرب اللَّه مثلا للّذین امنوا امرأت فرعون
همسر فرعون الگوی ایمان شناخته شده ، برای هر مرد و زنی در طول زمان تا آخر دنیا! حالا جالبه زن فرعون که به موسی ایمان آورد و دلبستهی آن هدایتی شد که موسی علیه السلام عرضه میکرد. آن وقتی که زیر شکنجهی فرعون قرار گرفت، که – طبق نقل تواریخ و روایات – با همان شکنجه هم از دنیا رفت، شکنجهی جسمانی او را به فغان آورد. ایشان زیر شکنجه دعایی میکنند:
اذ قالت ربّ ابن لی عندک بیتا فی الجّنه و نجّنی من فرعون و عمله
از خدای متعال درخواست کرد که پروردگارا! برای من در بهشت خانهای بنا کن. در واقع، طلب مرگ میکرد؛ میخواست که از دنیا برود. من را از دست فرعون و عمل گمراه کننده فرعون نجات بده، در حالی که جناب آسیه درد و رنجش درد ورنج جسمانی بود یعنی چند برادر، دو فرزند و تعداد زیادی از نزدیکان را از دست نداده بود! و مقابل چشمش به قربانگاه نرفته بودند.
یک مقایسه کوتاه بین زینب کبری و بین همسر فرعون، عظمت مقام زینب کبری را نشان میدهد، این رنج های روحی که برای زینب کبری پیش آمد برای جناب آسیه پیش نیامده بود. در روز عاشورا زینب کبری همه عزیزانش رو در مقابل چشم خودش دید که به قربانگاه رفتند و شهید شدند، فرزندان خودش را دید، قاسم را دید، عباس را دید، علی اکبر را دید، حسین ابن علی رو دید، دیگر برادران را دید، بعد از شهادت آن همه محنتها را دید: تهاجم دشمن را، هتک احترام را، مسئولیت حفظ کودکان را.
عظمت این مصیبتها را مگر میشود مقایسه کرد با مصائب جسمانی؟
زینبی که عاشق امام حسین بود وقتی آمد بالای سر برادر یه نگاه کرد فرمود: أ أنت أخی؟ معلوم نیست به امام حسین علیه السلام چه کرده بودند که حضرت زینب، برادر را نشناخت!!!
باز در مقابل همهی این مصائب، زینب به پروردگار عالم عرض نکرد: «ربّ نجّنی»؛ نگفت پروردگارا! من را نجات بده. در روز عاشورا عرض کرد:
پروردگارا! از ما قبول کن.
بدن عزیزترینش رو مثل گل پرپر کردند؛ اما دل به سمت پروردگار عالم، عرض میکند:
خدایا! این قربانی را از ما قبول کن. وقتی از او سؤال میشود که چگونه دیدی؟ میفرماید:
ما رأیت الّا جمیلا
این همه مصیبت در چشم زینب کبری زیباست؛ چون از سوی خداست، چون برای اوست، چون در راه اوست، در راه اعتلای کلمهی اوست. ببینید این مقام، مقام چنین صبری، چنین دلدادگی نسبت به حق و حقیقت، چقدر متفاوت است با آن مقامی که قرآن کریم از جناب آسیه نقل میکند.
این، عظمت مقام زینب را نشان میدهد. کار برای خدا اینجور است. لذا نام زینب و کار زینب امروز الگوست و در دنیا ماندگار است و انسانی با این مقام والا در اوج محبوبیت نزد امام زمانش است.
امام شب عاشورا از خواهرش یک تقاضا کرد و آن صبر بود و زینب کبری به زیباترین شکل این خواسته را اجابت کرد.
کاری که زینب کبری کرد یعنی آن صبر عظیم، آن ایستادگی، آن تحمل مصائب و مشکلات موجب شد که امروز من و شما بتوانیم برای آقا اباعبدالله اشک بریزیم و عزاداری کنیم. برکات صبر زینب کبری آنقدر زیاد است که میشود سالها از آن صحبت کرد.
رفقا اگر ما هم میخواهیم مثل زینب کبری محبوب و عزیز دل امام بشیم باید از حضرت زینب یاد بگیریم که چطور صبور و مقاوم و محکم در راه امام باید ایستاد. امشب که شب شام غریبان است و شب خانم حضرت زینب به مدد ایشان میخوام از یکی از ارکان دین محمدی صحبت کنم که در تقرب ما به امام فوق العاده موثر است.
اقناع اندیشه
درباره صبر و حواشی آن بیش از صد و چهل آیه وجود داره و تعداد روایات شاید قابل شمارش نباشه اما امشب میخواهیم از یک زاویه تازه به مقام صابرین نگاه کنیم و آن هم اینکه صبر کیمیایی است که اگه در قلب ما جا بگیره مس وجود ما را طلا میکنه و در چشم امام ارزشمند میشیم.
یکی از عوامل مهم محبوبیت در قلب امام ، مقاوم وصبور بودنه .خوب دقت کنید یک محب و عاشق هر چقدر شبیه محبوب و معشوق بشه همانقدر به محبوب نزدیک میشه و ارزش پیدا میکنه حالا باید ببینیم چه خلقی در امام بارز و بیشتره تا ما با داشتن آن صفت مقرب و محبوب امام بشیم. در آیه ۲۴ سوره سجده خداوند میفرماید:
وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَکَانُوا بِآیَاتِنَا یُوقِنُونَ
یعنی خداى متعال براى موهبت امامت سببى معرفى کرده، و آن عبارتست از صبر و یقین و فرموده:
لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ که بحکم این جمله، ملاک در رسیدن بمقام امامت صبر در راه خداست، و فراموش نشود که در این آیه، صبر مطلق آمده، و در نتیجه مىرساند که شایستگان مقام امامت در برابر تمامى پیشامدهایی که براى آزمایششان پیش مىآید، صبر مىکنند. یعنی اولین خصوصیتی که ملاک و مبنای امامت است، صبر و مقاومت است، پس چون امام در قله صبر است، خداوند او را در قله انسانیت یعنی امامت قرار میدهد.
اگه میخواهید یه عزادار واقعی برای اباعبدالله شوید و به امامتان نزدیک تر بشید باید خود را به مقام صابرین نزدیک کنید.
امام معصوم در زیارت وارده موقع سلام بر حضرت زهرا سلام الله علیها، اون حضرت بر مسئله صبر تاکید کرده و دست روى صفت «صبر» می گذارند نکته دقیقیه که در سلام به حضرت سلام الله علیها به ما آموختهاند که بگوییم:
السَّلامُ عَلَیْکِ یا مَمْتَحَنَهُ امْتَحَنَکِ الَّذی خَلَقَکِ قَبْلَ انْ یَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَهً
سلام بر تو اى بانویى که خالق تو قبل از اینکه تو را خلق کند، تو را امتحان کرد و تو را نسبت به آن امتحان، صابر و بردبار دید.
در واقع ما با سلامى که به فاطمه علیها السلام مىدهیم، و با توجه به محتواى مخصوص آن سلام، داریم مىگوییم: اى فاطمه! هدف از خلقت تو صبر و پایدارى در مقابل انحراف بزرگى بود که در صدر اسلام به وقوع پیوست و اگر تو نبودى اسلام یک نقص بسیار بزرگ داشت.
آی عاشقان ابا عبدالله اگه میخواهید محبوب دل امام شوید بیاید مثل بی بی دو عالم، در بلا و امتحان های الهی صبور و مقاوم باشیم و صبری که حضرت زهرا (سلام الله علیها) در برابر این انحراف بزرگ داشتند، از هر صبری بالاتر است مصائب کوچه های بنی هاشم، مصائب در و دیوار، محسن، دستهای بسته ی علی.
و این صبر عظیم به حضرت زینب به ارث رسید، امشب میخوام ادعا کنم محبوبترین شخص نزد امام حسین (علیه السلام) زینب است چون آیه صبر کربلا زینب است.
وقتی که پرده های ظلمانی حجاب دنیا کنار میره و ما در برزخ و قیامت چشممون به عالم حقایق باز میشه خواهیم دید که چه کارها از صبر بر میاد چقدر در پرونده اعمال ما موثره. در روایت داریم:
اذا دَخَلَ الْمُؤمِنُ قَبْرَهُ کانَتِ
- الصّلوهُ عَنْ یَمینِهِ،
- وَالزَّکوهُ عَن یَسارِهِ،
- وَالْبِرُّ مُطِلُّ علیه.
- قالَ: فَیَتَنَحَّی الصّبرُ ناحیهً.
فَاذا دَخَلَ عَلَیهِ الْمَلَکانِ اللّذانِ یَلیان مُسائَلَتَهُ
قالَ الصّبرُ لِلصّلوه و الزّکاهِ وَ الْبِرِّ: دوُنَکُم صاحِبَکُمْ فَانْ عَجَزْتُمْ عَنْه فَانَا دُونَهُ
وقتى که مؤمن به قبر داخل شد،
- نماز او در جانب راست
- و زکات او در جانب چپ او قرار گرفته
- و کارهاى خیر او بر او اشراف دارد. حضرت در ادامه فرمودند: پس
- صبر از او فاصله گرفته در جانبى قرار مىگیرد.
وقتى ملکین جهت سؤال، بر او وارد شدند،
صبر او به نماز و زکات و کار خیر او مىگوید از صاحب خود محافظت کنید و اگر چنانچه شما عاجز شدید من او را حفظ مىکنم.
در جایی که همه ما را رها می کنند ، زن و بچه و مال و ثروتی که عمری برایشان زحمت کشیده ایم همه رهایمان می کنند و هیچ کسی به داد ما نمی رسد در آنجا این صبر از ما محافظت می کند.
نکته قابل توجه اینکه صبر در دیندارى، در عالم برزخ نقش خاصى دارد که عبارت باشد از نجات نهایى، یعنى:
اگر سایر عبادات ما آنچنان نورانى نبود که در برزخ کار را تمام کنند صِرف استمرار این عبادات و صبر بر آنها نقش اساسى را بازى مىکند و کار را به نفع انسان تمام مىکند، پس اگر سعى بر متعالىکردن عبادات نداریم سعى بر استمرار آنها به وسیله ی صبر را باید داشت تا صبر به کمکمان بیاید.
پرورش احساس
یکی از زیباترین انواع صبر، صبر در دینداری است، در روایات داریم نگه داشتن دین در دوران آخرالزمان مثل نگه داشتن زغال سرخ شده در کف دست است و اینجاست که فقط صابران به فلاح و رستگاری میرسند.
ماجراهایی توی دنیا اتفاق میفته که اطلاع از اونها باعث میشه آدم عبرت بگیره و خودش رو آماده کنه که اگه در این موقعیت قرار گرفت چه عکس العملی نشون بده. یکی از این داستانها، داستان خانم متعصب و پایبند مسیحی ای است که با خوندن این اتفاق باید یاد بگیریم چجوری پای اعتقادات خودمون بایستیم.
خانم امینه سلمی آمریکایی تبار، روزنامه نگار مسیحی متعصبی بود که در کنار تحصیل به تبلیغ مسیحیت اشتغال داشت و معتقد بود که اسلام یه دین ساختگی است و فکر می کرد مسلمانها یه سری آدمهای عقب مانده هستند و از ارتباط با این دسته از انسانها بیزار بود و اصلا دوست نداشت با همچین آدمهایی ارتباط داشته باشه، اما یک اشتباه در سیستم کامپیوتر دانشگاه، مسیر زندگی او را کاملا تغییر داد و به جایی رسید که رئیس جمعیت بینالمللی زنان مسلمان شد و میگفت:
«اسلام ضربان قلب من و خونی است که در رگهایم جاری است، اسلام منبع انرژی من است و باعث شده زندگی من فوقالعاده زیبا و با معنی شود، من بدون اسلام هیچی نیستم.»
اما اصل داستان رو براتون تعریف کنم:
یه سال با شروع دانشگاه، موقع ثبت نام و اتخاب واحدهای ترم جدید، یک واحد درسی برای او اشتباهی در سیستم دانشگاه ثبت شد و وقتی با ناراحتی به اداره آموزش دانشگاه مراجعه کرد، فهمید که راهی نداره و باید در کلاسی شرکت کند که غالب دانشجوهای آن مسلمانهای عرب هستند.
دو شبانهروز با ناراحتی فکر کرد و در نهایت شوهرش توانست او را قانع کند که در این کلاس شرکت کند. می گفت: «شاید اراده خداوند، تو را برای یک ماموریت برگزیده باشد، برو و آنها را به مسیحیت دعوت کن!» و او با این انگیزه روانه ی دانشگاه و کلاس جدید شد.
میگوید: تصمیم گرفتم از طریق کتابهای خودشان باطل بودن عقایدشان را ثابت کنم و از یکی از دوستانم خواستم تا یک نسخه از قرآن و کتابهایی در رابطه با اسلام برایم تهیه کند.
قرائت قرآن کریم را آغاز کرد و تمام آن را به همراه دو کتابی که دوستش داده بود، خواند و به مرور کتابهای بیشتری را مطالعه کرد و دوباره به قرائت کامل قرآن پرداخت و هر چیزی که به نظر میرسید بتواند بهانهای برای ایراد و اشکال باشد، یادداشت میکرد اما به مرور دچار تردید و ابهام و پرسشهای بیشتر شد.
آرام آرام تغییراتی در رفتارش پیدا شد، بیشتر فکر میکرد و همیشه در حال مطالعه بود، مشروبات الکلی را کنار گذاشته بود، گوشت خوک نمیخورد و سعی میکرد در مهمانیهای مختلط شرکت نکند.
با وجود همه این تغییرات او همچنان مسیحی بود تا اینکه یک روز چند نفر مسلمان به سراغش آمدند.
امینه میگوید: نشستیم به صحبت کردن و هر چه من سؤال کردم آنها با اطمینان و تسلط پاسخ دادند. به هیچ وجه حرفهای عجیب من درباره قرآن را مسخره نکردند و از انتقادهای تند من ناراحت و عصبانی نشدند. آنها میگفتند که معرفت، گمشده مؤمن است و سؤال یکی از راههای رسیدن به معرفت است. وقتی آنها رفتند احساس میکردم اتفاق خوبی دارد برایم رقم می خورد.
بعد از این ماجرا ارتباط او با مسلمانها بیشتر شد و هر بار سؤالات جدیدی میپرسید و موضوعات تازهای را مطرح میکرد تا روزی که در مقابل یک روحانی مسلمان این کلمات را بر زبان جاری کرد:
اشهد ان لا إله إلاالله و اشهد ان محمدا رسولالله
با انتخاب اسلام تازه مشکلات و گرفتاریها برای امینه شروع شد، مشکلاتی که کمتر کسی میتوانست در مقابل آنها مقاومت و صبر کند اما امینه با توکل بر خدا توانست صبر و پایداری خود را ثابت کند.
دوستانش با او قطع ارتباط کردند، خانواده اش به جای حمایت از او، رفتار بدتری با او داشتند. نمی تونستن با تصمیمش برای انتخاب دین اسلام کنار بیان، پدرش به حدی عصبانی بود که تفنگش رو برداشت و می خواست با یک گلوله کارش را تمام کنه و می گفت: اگر او بمیرد بهتر از این است که دینش را از دست بدهد و مسلمان بشه و به جهنم برود. ولی این مشکلات کوچیکش بود تازه مشکلات جدی تر در راه بود.
بعد از یه مدت با حجاب شد و به محض با حجاب شدن از کارش اخراج شد. تازه اون و شوهرش که خیلی همدیگر رو دوست داشتن رابطشون به خاطر اسلام امینه، شکر آب شد و در کمال تعجب شوهرش از او خواست خانه را ترک کند. حالا او حتی خانه اش رو، سرپناهش رو هم از دست داد ولی دشواری بزرگتر از این هنوز نرسیده بود.
موضوع طلاق هم به طور جدی مطرح شد. با این حال او آماده بود با وجود علاقه فراوانی که به همسرش داشت تنها زندگی کرده و خود را به حضور بچههایش دلگرم کند. پسر و دخترش را بسیار دوست داشت و میدانست طبق قانون حق نگهداری بچهها با اوست. وقتی در دادگاه حاضر شد، قاضی برخلاف این حکم کرد و گفت به دلیل تغییر دین نمیتواند بچهها را با خود ببرد و هنگامی که با اعتراض او مواجه شد به او بیست دقیقه فرصت داد تا تصمیم بگیرد و بین بچههایش و دین جدید فقط یکی را انتخاب کند.
همه چیزش را از او گرفته بودند و حالا نوبت پاره های جگرش رسیده بود به چشمان معصوم دختر و پسر کوچکش نگاه کرد. جگرش داشت آتش میگرفت همه منتظر بودند، شوهرش، قاضی و از همه مهمتر بچه هایش که به درستی نمی فهمیدند چه اتفاقی دارد رخ میدهد. داغ شده بود و میسوخت.
به یاد آیاتی افتاد که داستان امتحان حضرت ابراهیم(ع) را نقل میکند. از خود پرسید که تا چه اندازه در ایمان خود صادق بوده است و میدید که حالا نوبت اوست بچههای دلبندش را با دست خود به قربانگاه بندگی ببرد. میخواست فریاد بکشد، ضجه بزند و اشک بریزد اما سکوت کرده بود و در حالی که دندانهایش را روی هم فشار میداد، میکوشید تا هیچ نشانهای از ضعف و ناتوانی بروز ندهد.
این سختترین کابوسی بود که یک زن جوان میتوانست با آن روبهرو شود؛ او که حتى برای یک روز نمیتوانست از بچههایش جدا شود باید آنها را برای همیشه رها میکرد.
میان بچههایش و ایمان به خدا باید تصمیم میگرفت و این ایمانی بود که دو سال شبانهروز برایش زحمت کشیده بود و با کمال اطمینان و باور قلبی و عقلی به آن رسیده بود. قاضی از او جواب نهایی را خواست. او میگوید:
در آن لحظه با تمام وجود به خدای بزرگ رو کردم. در آن لحظه غیراز خدا هیچ کس را نداشتم از دادگاه بیرون آمدم در حالی که میدانستم که زندگی بدون بچههایم بینهایت تلخ و دردآور است و هیچکس نمیتواند حال مرا در آن لحظات درک کند، احساس میکردم از قلبم خون میریزد هر چند که مطمئن بودم تصمیم درستی گرفتهام. هیچ چیز نمیتوانست جز ذکر خدا آرامم کند. تنها و درمانده میرفتم و زیرلب آیه الکرسی را تلاوت میکردم و این آیه را با خود میخواندم که
افمن اتّبع رضوانالله کمن باء بسخط من الله و ماواه جهنّم…
آیا کسی که رضایت و خشنودی خداوند را برگزیند، همچون کسی است که خشم خدا را بخواهد و در جهنم جای گزیند؟
او بعد از مسلمان شدن انسانی دیگر بود و با توجه به قابلیتهای شخصی ویژه و تجربهاش در فعالیتهای تبلیغی مسیحی توانست شعله هدایت اسلام را در جان عده زیادی در آمریکا و جهان روشن کند. اما در عین حال او از خانوادهاش غافل نبود.
به مناسبتهای مختلف برایشان کارت تبریک میفرستاد و سعی میکرد طبق دستور اسلام به هر بهانهای ارتباط خود را با آنها حفظ کند. می گفت: «برای همه اعضای خانواده کارت تبریک میفرستادم و جملاتی حساب شده از آیات و احادیث را بدون آنکه منبعش را ذکر کنم برای آنها مینوشتم و سعی میکردم با زبانی لطیف جملاتی موثر انتخاب کنم.»
چقدر زیباس که آدم هر چیز خوبی رو که میبینه واسه خونوادش هم بخواد و برای اینکه بقیه هم از این نعمت الهی بهترین استفاده رو داشته باشن تلاش کنیم و اونها رو هم دعوت به نیکی کنیم.
تلاش او بینتیجه نماند و بعد از مدتی اتفاقات باورنکردنی تازهای شروع شد و ابتدا مادربزرگش تمایل خود را برای مسلمان شدن اعلام کرد، بعد پدر و مادر و خواهرش ولی از همه اینها شیرینتر وقتی بود که چند سال بعد شوهرش به او تلفن زد و گفت که ترجیح میدهد دخترشان مثل مادرش باشد و اسلام را انتخاب کند و از او به خاطر همه اتفاقات گذشته پوزش خواست.
امینه حالا رئیس جمعیت بینالمللی زنان مسلمان بود و برای مردم به سخنرانی میپرداخت و زنی که یک روز از همه طرد شده و جایی برای سکونت نداشت مورد توجه همه بود و از اطراف و اکناف با شوق و محبت به سویش میشتافتند و پای صحبتهایش مینشستند.
رفقا هر کس خدا را انتخاب کند و در این راه صبر کند، تنها و بی یاور نمی ماند، و خداوند پاداش تمام پایداری ها و از خودگذشتگی های او را هم در این دنیا و هم در آن دنیا به او خواهد داد که ان الله مع الصابرین ولی بزرگترین پاداش یک انسان صابر رابطه محبتی است که با خدا پیدا میکند، او محبوب خدا میشود، خود خدا تو قرآن میفرماید:
ان الله یحب الصابرین
خدا کسانی که اهل صبر هستند را دوست دارد.
شاید کسی بگه حاج آقا قبول داریم صبر ارزش زیادی داره اما خیلی وقت ها اتفاقاتی میفته که دیگه طاقتمون طاق میشه و دیگه نمی تونیم صبر کنیم و کاسه صبرمون لب ریز میشه و من طاقت تحمل این همه سختی را ندارم…
- بله بنده هم قبول دارم که خیلی سخته اما چون سخته اینهمه اجر داره
اصلا قیمت بالا رو واسه جنس مرغوب میدن و گرنه جنس بی کیفیت و نامرغوب که این همه ارزش نداره.
بعضی از مواردی که برای ما اتفاق میفته در واقع خیلی عظیم و غیرقابل درک و تحمل نیست، بلکه ما احساس میکنیم غیر قابل تحمل هست که در اینجا باید خودمون رو تقویت کنیم.
بله ممکنه بعضی از اتفاقات واقعا سخت باشه ولی با خودمون قرار بذاریم که سعی در تمرین داشته باشیم هر چی که از عهده ما بر میاد انجام بدیم و خودمون رو شبیه به صابرین کنیم.
شاید این داستان رو همه شنیده باشن وقتی میخواستن حضرت یوسف رو در بازار بفروشن یکی از خریدار های یوسف هم اون پیرزنی بود که تمام اموالش فقط یک کلاف نخ بود و همین رو برای فروش آورده بود.
بهش گفتن: با این کلاف که یوسف رو بهت نمی فروشن.
گفت: می دونم ولی خواستم اسم من هم جزو خریدار های یوسف باشه. فردا که نامی از خریدارای یوسف میشه اسمی از من هم باشه.
ما هم سعی کنیم خودمون رو توی صف صابرین قرار بدیم با تمام وجود خودمون رو عادت به صبر بدیم.
و به قول شاعری که میگه:
گویند که سنگ لعل شود در مقام صبر
آری شود ولی به خون جگر شود
امشب شب اخره؛ میخوام چند تا راهکار بهتون بگم تا بتونید در سختی ها راحتر مقاومت کنید و انشاالله دست پر از مجلس خارج بشید؛ اما گفتنشون یه شرط داره، اونم اینه که خوب گوش کنید و عزم داشته باشید بهشون عمل کنید اگه شما واقعا عزم جدی داشته باشید انشالله خود اقا اباعبدالله هم کمک میکنه و دستتون را میگیره.
رفتار سازی
اما راهکار در صبور شدن زیاده من دو تا از مهمترین هاش را براتون میگم :
- اول اینکه باور داشته باشیم عمر دنیا خیلی کوتاهه.
دیدید وقتی یک بچه از درد آمپول میترسه آمپول زن برای اینکه بچه تحمل کنه بهش میگه یه لحظه بیشتر نیست تا چشمت را ببندی تموم میشه. رفقا این دنیا هم یه لحظه هست و تا چشممون رو ببندیم تموم می شه.
اگه در سختی ها به ابدیت قیامت نگاه کنید خیلی راحت با سختی ها مقابله خواهید کرد.
خداوند در آیه اخر سوره احقاف پیامبرش را به صبر دعوت میکنه:
فَاصْبِرْ کَمَا صَبَرَ أُولُوا اَلْعَزْمِ مِنَ اَلرُّسُلِ وَ لاَ تَسْتَعْجِلْ لَهُمْ
پس همان گونه که پیامبرانِ نستوه ، صبر کردند ، صبر کن ، و برای آنان شتابزدگی به خرج مده
بعد در ادامه آیه برای اینکه صبر راحتتر بشه به همین نکته اشاره میکنه:
کَأَنَّهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُوا إِلاَّ سَاعَهً مِنْ نَهَارٍ
روزی که آنچه را وعده داده میشوند بنگرند ، گویی که آنان جز ساعتی از روز را [ در دنیا ] نماندهاندیعنی همه این سختی ها و آزار کفار در برابر قیامت انگار در کمتر از یه نصف روز بوده. اگه یه موقع هایی داشت صبرت تموم میشد به خودت بگو: دو ساعت مقاومت در برابر بی نهایت سعادت نمیرزه!
- دومین راه برای صبور بودن در بلا ها توجه به بلای عظیم کربلاست.
یکی از آزاده های عزیز تعریف میکنه:
در زمان اسارت بعثی ها در مورد اینکه برای اهل بیت عزاداری کنیم خیلی سخت می گرفتند.
ایام محرم بود دلامون برای مجلس روضه بی قرار شده بود تصمیم گرفتیم در اردوگاه مجلس عزاداری اقا اباعبدالله برگزار کنیم. صدای روضه که بلند شد بعثی ها ریختند تو اردوگاه تا می تونستند بچه ها را زدند سر و صورت بچه ها پر از خون شده بود اما به این اکتفا نکردند، و برای اینکه مقاومت ما را بشکنند همه ما را که جمعیت زیادی بودیم، ریختند تو یه اتاق خیلی کوچک طوری که در اتاق را به سختی بستند. بچه ها بی رمق بودند و حالا حتی اندازه اینکه یه گوشه بشینن جا نبود باید تا صبح همه رو پاشون می ایستادند؛ خیلی ها دیگه تاب مقاومت نداشتند.
تواین حال بود که یکی از بچه های اهل دل جمله ای گفت که همون اتاق تبدیل به خیمه عزای اباعبدلله شد، با صدایی از ته گلو ناله کرد:
لا یوم کیومک یا اباعبدالله
بغض بچه ها ترکید. همه ی دردها و سختی ها از یاد رفت و یکی از زیباترین شبهای زندگیمان شکل گرفت.
رفقا هر جا دیدید کار خیلی براتون سخت شده احساس می کنید نمی تونید تحمل کنید، به یاد سختی هایی که آقاتون کشید بیفتید؛ میبینید گرفتاریهای شما در برابر آنها هیچی نیست بعد مشکلاتتون براتون قابل تحمل میشه.
برای بالا بردن صبر نگاه به رفتار اهل بیت در سختی ها بسیار راهگشاست. خوب دقت کنید حرفی که میخوام براتون بزنم را همه وقت و همه جا نمیشه گفت امشب شب عاشوراست و جا داره حرفای خصوصیتر گفته بشه:
در برابر بلاء و گرفتارى هر کس عکسالعملى دارد:
- جزع
- صبر
- شکر
- طلب
اینها عکسالعملهاى گوناگونى هستند که در مراحل مختلف از انسان سر مىزنند.
- بعضىها مثل بچههایى هستند که در برابر سر کشیدن دارو، داد مىزنند، حتى اگر در دهانشان بریزى، دارو رو بیرون می ریزن.
- یک دسته بچههاى سربه راه تری هستند که در برابر دارو صبر مىکنند و با سختى هم که شده آن را فرو مىدهند.
- بعضىها که به بلوغ رسیدهاند، نه آن جزع را دارند و نه این صبر را. اینها شاکرند، حتى در برابر تلخی دارو تشکر می کنند، در سجده زیارت عاشورا بعد از آن همه بلا چی میگیم:
اللهُمَّ لک الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لک عَلى مُصابِهِم.[۱]
خدایا تو را سپاس مىگویم، سپاس آنهایى که بر مصیبتها شاکرند، نه صابر و نه بىتاب.
اهل بیت در برابر مصائب نه تنها صابرند بلکه بالاتر شاکرند. این یک مرحله است و بالاتر آنهایى هستند که نوبت گرفتهاند تا زیر تیغ جراحى بروند. کسانى هستند که طلب مىکنند تا تمامى بتهاشان شکسته شود و تمامى ضعفشان درمان شود.
در مناجات خمسه عشر آمده:
أَسْئَلُکَ أَنْ تَقْطَعَ عَنّى کُلُّما یَقْطَعُنی عَنک
آنچه مرا از تو مىبرد، ببر.آنچه مرا از تو دور مىکند، از من دور کن. و اهل بیت نه تنها در برابر بلا شاکرند بلکه بالاتر طالبند.
راستى چقدر فاصله است میان کسانی که در برابر محرومیتها، عقدهها را بزرگ مىبیند و میان اهل بیت که از درد، درمان ساختهاند و نه جزع و نه صبر، که به شکر و طلب رسیدهاند. ما خیال مىکنیم که آمدهایم تا خانه بسازیم، بزمى بسازیم و همین که خانهمان راخراب مىکنند و بزممان رابه هم زدند ناله مىکنیم و بانگ برمىآوریم که مسلمانى نیست، که خدا نیست.
بىخبر! آنها مىخواهند تو را بسازند و تو را آوردهاند که بسازند و این است که بزمت را مىسوزانند، که خانهات را خراب مىکنند، که محبوبهایت را مىشکنند، تا بلند شوی. خرابت مىکنند، تا آبادشوى. دیوارهایت را مىریزند تا به وسعت برسى. بلا مرکبى است که اهل بیت یک عمر با آن تاختند، در حالى که وقتى یک ساعت به سراغ ما مىآید، نالهمان در مىآید. بلا ما را سنگین مىکند، دلمان را مىگیرد و خسته مىشویم. گریه کن های اباعبدالله هر جا در برابر بلا کم آوردید یه نگاه به آیه عظیم صبر قرآن کربلا کنید تا دلتون محکم بشه نگا کنید زینب در عاشورا چه کرد.
و صلی الله علیک یا ابا عبد الله
[۱] ( ۱). مفاتیح الجنان، زیارت عاشورا.
بازدیدها: ۴۷۱