شرح خطبه فدکیه جلسه ۷

بازدید: 547 بازدید

بسم الله الرحمن الرحیم

فیش منبر

شرح خطبه فدکیه

 حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها

حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی

کانال فیش منبرومرثیه درایتا

https://eitaa.com/fishemenbar

عرضه در سایت طلبه یار = https://www.talabeyar.ir

جلسه هفتم

شرح خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها)

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
 الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محّمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه الله علی اعدائهم اجمعین.

حضرت زهرا(س) در ادامه می‏فرمایند:

* فَإنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبی دُونَ نِسائِکُمْ وَ أخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ

و اگر مراجعه کنید به نسب پیغمبر اکرم(ص) و او را بشناسید می‏فهمید که او پدر من است نه پدر زنهای شما و او برادر پسرعموی من است نه برادر مردان شما. با این نحو استدلال همۀ حاضران در مجلس غافلگیر شدند. زیرا می‏گوید شما معتقدید که پدر من پیغمبر است من هم فرزند او هستم و او برادر همسر من است. چقدر زیباست که بدون اینکه اسم علی(ع) را ببرد می‏گوید پیغمبر خدا برادر پسرعموی من است و بدین‏ترتیب اشاره می‏کند به ماجرای عقد اخوّت. همه می‏دانستند پیغمبر اکرم(ص) پس از ورود به مدینه بین مهاجرین و انصار عقد اخوّت و برادری بستند امّا طرف عقد اخوّت خودشان را حضرت علی(ع) قرار دادند و این یک اخوّت حساب شده و معنوی بود.

* وَ لَنِعْمَ المَعْزِی إِلَیْهِ

و چه سعادتمند است کسی که به او نسبت داده شود. یعنی کسی که به پدرم یعنی پیغمبر اکرم(ص) نسبت معنوی و روحی داشته باشد سعادتمند است و منظور حضرت علی(ع) است که شایستگی اخوّت معنوی با رسول اکرم(ص) را یافت. حضرت(س) چه بسا عظمت همسر خود را بیان می‏کند که او در سطح روحیات و معنویات پیغمبر اکرم(ص) است و همان مرتبه و عظمت را داراست، چون حقیقت عقد اخوّت بر اساس یک نوع هماهنگی روحی است. حضرت باز هم نمی‏گوید او همسر من است بلکه می‏گوید او پسرعموی من است.

آغاز رسالت پیغمبر اکرم(ص)

* فَبَلَّغَ الرِّسالَهَ صادِعاً بِالنِّذارَهِ

پیغمبر اکرم(ص) ابلاغ کرد رسالتش را در حالی که مردم را صادعاً انذار می‏نمود. صَدْعْ به معنای شکافتن است و برای سخن گفتن بلند و اظهار کردن کلام همراه با اجهار به کار می‏رود. پس منظور حضرت این است که پدرم مبعوث شد در جمعی که سکوت و خاموشی همۀ آنها را فراگرفته بود و پدرم آن جوّ را شکست و این شکست اثر آهنگ توحید بود که از حلقوم پدر من درآمد. انذار هم یعنی اعلام خطر. یعنی پیغمبر جوّ غالب آن روز را که شرک و جاهلیت بود شکست و حق را که همان توحید است اظهار کرد.

* مائِلاً عَنْ مَدْرَجَهِ الْمُشْرِکینَ

در حالی که پیامبر به راه و روش مشرکین پشت پا زده بود یعنی حضرت اصلاً به آن جوّ شرکی که در آن جامعه غلبه داشت توجه نکرد و بدون توجه به آنها و برخلاف طریق آنها راه خدا را پیمود و مردم را به توحید دعوت کرد و از بت‏پرستی و شرک انذار می‏کرد.

* ضٰارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأکْظامِهِمْ

در حالی که ضربه به کمر مشرکین زد و گلوگاه آنان را گرفت. ثَبجْ به معنای وسط یا کمر، و کَظْمْ به معنای گلو یا حنجره است. اگر کمر و گلوی کسی را محکم بگیرند هیچ قدرت مقاومتی نمی‏ماند. حضرت زهرا(س) تشبیه بسیار زیبایی دارند، می‏گویند پیغمبر اکرم(ص) وقتی خواست آن جوّ شرک را بشکند و از بین ببرد چنان محکم و قاطع و بی هیچ انعطاف وارد شد که هیچ کس نتوانست مقاومت کند؛ چرا که در بحث اصول اعتقادی اصلاً نرمش و انعطاف معنی ندارد. این طور نیست که یکی بگوید دو خدا وجود دارد. دیگری بگوید یک خدا بعد هر دو انعطاف نشان دهند و مثلاً معتقد شوند یکی و نصفی خدا وجود دارد. نخیر در اصول اعتقادات و مبارزه با شرک اصلاً انعطاف در کار نیست. البته این غیر از بحث روش است. قطعاً روش باید منطقی باشد نه غیرمنطقی. جملۀ بعد اشاره به همین مطلب دارد:

* داعِیاً إلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ

در حالی که مردم را به وسیلۀ حکمت و استدلال و موعظۀ نیکو دعوت می‏کرد. روش پیامبر همان اُدْعُ إلیٰ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی اَحْسَنُ[۱] است. امّا روش منطقی غیر از ایستادن بر اصول و عقب‏نشینی نکردن است.

* یَکْسِرُ الْأصْنٰامَ وَ یَنْکُتُ[۲] الْهامَ

پیغمبر با دست خودش بتها را می‏شکست و به سرهای مشرکین ضربه وارد می‏کرد. یعنی شخصاً در این میدان قدم گذاشت و نقل کرده‏اند که ۳۶۰ بت را با دست خودش شکست. یَنکُتُ به معنی ضربۀ دست، و یَنکُثُ به معنی واژگون کردن، و هام به معنی مغز سر است.

* حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ

تا این که مشرکین هزیمت و عقب‏نشینی کردند و از بین رفتند و تاریکی شب کنار رفت و صبح آشکار شد. یعنی بالاخره زحمات و رنجهای او نتیجه داد و به ثمر نشست. ظلمت شبِ شرک از بین رفت و صبح نورانی توحید دمید و نمایان شد.

* وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ

و حق از آن موضع خالصش هویدا شد. اَسْفَرَ به معنای أضٰاءَ است. خالصِ حق هم همان توحید محض است. چون نور حق و توحید و خداپرستی زیر پرده‏های شرک و جاهلیت پنهان شده بود. منظور همان توحید و خداپرستی است که رواج یافت و بت‏پرستی و جاهلیت از بین رفت و پرده‏های شرک و کفر و جهل کنار زده شد.

* وَ نَطَقَ زَعیمُ الدِّینِ وَ خَرِسَتْ شَقٰاشِقُ الشَّیاطِینِ

و رهبر دین به سخن آمد و حنجره‏های دهان شیاطین لال شد. یعنی پیغمبر به گفتار درآمد و گویندگان کفر خاموش شدند.

* وَ طاحَ وَشیظُ النِّفٰاقِ

و جمعیت نفاق هم هلاک شد. طاح به معنای هلاک شدن است و منظور از وَشیظُ النِّفاق افراد فرومایه و پست بی‏اصل و نسب است. حضرت زهرا(س) این تعابیر را با دقّت تمام به کار برده‏اند زیرا این نوع افراد در همان مجلس حاضر بوده‏اند. یعنی کسانی که از خود شخصیت و استقلال فکری نداشتند و البته همواره این نوع انسانها به نفاق روی می‏آورند، چرا که انسانی که خودش قدرت فکری داشته باشد و بتواند مسائل را درست تحلیل کند منافق نمی‏شود. چاهی که آب از خودش داشته باشد همواره زلال و جوشان است امّا اگر چاهی از پایین بسته باشد و فقط از اینجا و آنجا آب داخل آن بریزند آن آب به گنداب و تعفّن تبدیل می‏شود. پس حضرت اشاره می‏کند به کسانی که سست‏عنصر بوده‏اند و منافق شده‏اند.

* وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقٰاقِ

و باز شدند گره‏های کفر و شقاق. پس از ظهور اسلام کفّار و مشرکین علیه اسلام همدست و متّحد شده و یک جبهه را تشکیل داده بودند، زیرا اسلام را دشمن مشترک خود می‏دانستند، امّا با پیروزی اسلام این پیمانها به تدریج از بین رفت و منحل گردید و کارآیی خود را از دست داد.

* وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَهِ الإخْلاصِ

و شما به کلمۀ توحید و اخلاص سخن گفتید، یعنی لااله الاّ الله را بیان کردید. یعنی پدرم رسول اکرم(ص) خون دلها خورد و زحمتها کشید و مبارزه‏ها کرد تا شما به اصطلاح موحّد و مسلمان شدید. فاهَ یعنی با دهان سخن گفتن و مراد از کلمۀ توحید لا اِلْه اِلاَّ اللّه است.

نقش حضرت علی(ع) در تثبیت اسلام

* فی نَفَرٍ مِنَ الْبَیْضِ الْخِماصِ

حال آنکه شما در میان عده‏ای از انسانهای آبرومند و روسپید و شکم خالی بودید. یعنی با اینکه همۀ شما مسلمان شدید امّا همراهان واقعی پیامبر(ص) و آنها که او را در این راه یاری دادند کسانی بودند که روح و بطن آنها خالی از تعلّقات دنیوی بود. اشارۀ حضرت به عترت و خصوصاً به علی(ع) است.

* اَلَّذینَ أذْهَبَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرَهُمْ تَطْهیراً[۳]

همان کسانی که خداوند پلیدیها را از روح آنها برده بود و آنها را پاکیزه گردانیده بود. تعبیر من همان روسپیدان و بطن‏خالی‏ها می‏باشد. البته برخی همان گرسنگان معنی کرده‏اند امّا با این که ظاهراً آنها اهل روزه هم بودند امّا با دقت معلوم می‏شود منظور کسانی‏اند که بطن روح آنها از کثافات خالی شده بود. آیۀ فوق اشاره به همین معنا دارد.

ناتوانی مردم قبل از اسلام

۱٫ ضعف معنوی

* وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَهٍ منَ النّارِ[۴]

و شما در پرتگاه جهنم بودید. حضرت به موقعیتهای این مردم از آغاز اشاره می‏کند و ابتدا از نظر معنوی وضع قبلی آنها را روشن می‏کند و می‏فرماید شما در دوران انحطاط بودید و در ظلمت بت‏پرستی و جمادپرستی به سر می‏بردید.

۲٫ ضعف اجتماعی

* مُذْقَهَ الشّارِبِ

و محل چشیدن و آشامیدن تشنگان بودید. یعنی مثل گوسفندان قربانی بودید که هر کس تکّه‏ای از آن برمی‏دارد. مثل آبی بودید که هر کس جرعه‏ای از شما برمی‏داشت و از شما بهره‏کشی می‏کرد. وضع اجتماعی شما این طور بود که هر کس به شما طمعی داشت و مورد هجوم غارتگران و قدرتمندان بودید.

* وَ نُهْزَهَ الطّامِعِ

و محل فرصت طمعکاران بودید.

* وَ قَبْسَهَ الْعَجْلانِ

و مثل آتشی که هر کسی از آن چیزی برمی‏دارد و می‏برد. فرض کنید کسی در بیابان مقداری هیزم جمع می‏کند تا با آتش آنها خودش را گرم کند بعد هر کسی سر می‏رسد و هیزمی از آن برمی‏دارد و می‏برد، و سرانجام می‏بیند هیچ چیز از آن گرمی و آتش برای خودش نمانده است. یعنی از نظر اجتماعی وضع شما طوری بود که هر کس می‏رسید قسمتی از سرزمین یا امور یا منافع شما را می‏کند و می‏برد و شما هم جرأت دفاع نداشتید و ضعیف بودید.

* وَ مَوْطِی‏ء الْأَقْدٰامِ

و شما محل قدمها بودید. یعنی آن قدر ذلیل و زیردست بودید که شما را لِه می‏کردند. حضرت می‏خواهد بگوید این اسلام بود که به شما عزّت داد.

۳٫ ضعف مادّی

* تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ

از آبهای کثیف گودالهای بیابان می‏خوردید. طَرَق همان گودالهایی است که در بیابان پیدا می‏شود و گاه مقداری آب باران در آن جمع می‏شود.

* وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ الْوَرَقْ

و غذای شما پوست دباغی نشده یا برگ درختان بود. قِد پوست دباغی نشده است. اشاره به این که اینک شما به آب و نانی رسیده‏اید.

۴٫ ضعف روحی

* أَذِلَّهً خاسِئِینَ

مردم ضعیف و مطرود جامعۀ انسانیت بودید. یعنی از آداب اجتماعی چیزی نمی‏دانستید، بی‏شخصیت و سست‏عنصر بودید.

* تَخافُونَ أنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّٰاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ

آن قدر ضعیف بودید که می‏ترسیدید مردم از اطراف به اصطلاح شما را بربایند، یعنی به بندگی بگیرند و ببرند. اینجا هم حضرت به آیات قرآن کریم استناد کرده‏اند، قرآن کریم می‏فرماید:

 وَ اذْکُرُوا اِذْ اَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الاَْرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ فَاویکُمْ وَ اَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ[۵]

و یاد آرید هنگامی که گروه اندک و ناتوانی در زمین بودید و بیم داشتید که مردم شما را بربایند پس پناهتان داد و کمک کرد شما را به یاری خود و شما را از پاکیزه‏ها روزی داد شاید شکرگزار باشید.

همان‏طور که مشخص است حضرت زهرا(س) مفهوم این آیۀ کریمه را در عبارت قبلی خود بیان کرد، حال پس از اشاره به وضع معنوی، اجتماعی، مادی و روحی آن مردم قبل از اسلام می‏فرماید:

* فَأَنْقَذَکُمُ اللّهُ تَبٰارَکَ وَ تَعٰالی بِأبی مُحَمَّدٍ(ص)

پس خدا شما را به وسیلۀ پدر من محمّد(ص) نجات داد. شما در برزخی بین حیوان و انسان، مثل وحشی‏های بیابانی بودید و خدا به وسیلۀ پیامبر(ص) به شما عزّت و آبرو داد.

* بَعْدَ اللَّتَیّا وَالَّتی وَ بَعْدَ أَنْ مُنِی بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ

بعد از همه این حوادث ناگوار و آن افراد متهوّر بی‏منطق از مشرکین و گرگهای عرب که پیغمبر به آنها مبتلا شد. بُهَمِ الرِّجٰال یعنی آدمهای بی‏باک بی‏منطق از مشرکین.

تمرّد اهل کتاب از کتب آسمانی

* وَ مَرَدَهِ أَهْلِ الْکِتابِ

پیامبر مبتلا شد به متمرّدین از اهل کتاب. همان‏طور که می‏دانید به اهل کتاب از قبل‏ بشارت به بعثت پیغمبر خاتم داده شده بود چه در تورات و چه در انجیل. امّا پس از بعثت رسول اکرم(ص) این اهل کتاب از تعالیم و کتب خودشان تمرّد کردند و همینها جنگها و فتنه‏ها بر پا کردند و با مشرکین همدست شدند.

* کُلَّمٰا أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ[۶]

هر وقت اینها آتش جنگ می‏افروختند خداوند آن را خاموش می‏کرد.

نقش علی(ع) در مبارزه با فتنه‏ها

* أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ أَوْ فَغَرَتْ فاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَذَفَ أَخٰاهُ فی لَهواتِهٰا

هرگاه شاخ شیطان ظاهر می‏شد یا هرگاه دهان بازکننده‏ای از مشرکین دهان باز می‏کرد و می‏خواستند علیه مسلمین فتنه به راه اندازند، برادرش را در دهان حوادث می‏انداخت. از اینجا حضرت زهرا(س) بسیار زیبا وارد برخی مسائل می‏شود که اصلاً سبک بیان ایشان معجزه است. بعد از بیان اصول اعتقادات و فروع و احکام و… می‏فرماید هر وقت شاخ شیطان ظاهر می‏شد یعنی هر وقت توطئه علیه اسلام پدیدار می‏شد و مشرکین علیه اسلام وارد میدان می‏شدند و آتش جنگ برافروخته می‏شد، پدرم رسول خدا(ص) برادرش علی(ع) را در حوادث وارد می‏کرد یعنی پدرم گره‏هایی مثل ابوسفیانها، عمربن عبدودها و… را توسط علی(ع) باز کرد و از سر راه برداشت و الا شما که همواره خود را از حوادث دور نگاه می‏داشتید، فقط علی(ع) بود که به میدانهای سخت می‏رفت و تاریخ گواه بر این مطلب است.

* وَ لاْیَنْکَفِی‏ءُ حَتّی یَطَأَ صِماخَها بِأَخْمَصِهِ وَ یُخْمِدَ لَهَبَهٰا بِسَیْفِهِ

و علی(ع) نیز از میدان بازنمی‏گشت مگر وقتی که گوشهای آنها را زیر پا لِه و شعلۀ فتنۀ آنان را با شمشیرش خاموش کرده بود. این کارها را علی(ع) کرد نه شماها. یک نکته‏ای را هم بگویم که از شواهد معلوم است که زمانی که حضرت زهرا(س) این خطبه را در مسجد ایراد می‏کند حضرت علی(ع) در خانه است و دائماً نگران است که همسرش فاطمه(س) کی از مسجد برمی‏گردد، یعنی حضرت علی(ع) در این مجلس حضور نداشته است. که در انتهای خطبه به آن می‏پردازیم. سپس حضرت(س) شروع می‏کند به بیان کمالات علی(ع).

کمالات حضرت علی(ع)

* مَکْدُوداً فی ذاتِ اللّهِ مُجْتَهِداً فی أَمْرِ اللّهِ

علی(ع) سخت در راه خدا مبارزه کرد و در انجام دستورات الهی سختکوش و تلاشگر بود.

* قَریباً مِنْ رَسُولِ اللّهِ

علی(ع) نزدیکترین اشخاص به رسول خدا(ص) بود.

* سَیِّداً فی أَوْلِیاءِ اللّهِ

و او آقا، سرآمد، سرور و سالار اولیای خدا بود.

* مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً

مهیای خیرخواهی بود که جدّیت و فعالیت داشت در این راه.

* لا تَأْخُذُهُ فی اللّهِ لَوْمَهُ لاْئِمٍ

و سرزنش سرزنش کنندگان هم در او که در راه خدا کوشش می‏کرد اثر نداشت. یعنی در راه حق به خاطر سرزنش تحت‏تأثیر دیگران قرار نمی‏گرفت و تنها رضای حق برای او منظور نظر بود نه رضای مخلوق.

با کمی دقّت هم می‏توان فهمید که همین دفاع از مقام و حق حضرت علی(ع) بود که باعث شد تا این مردم بی‏خبر حضرت زهرا(س) را به آن ترتیبی که می‏دانید به شهادت برسانند.


[۱]. نحل /۱۲۵٫

[۲]. در نسخۀ دیگر: ینکث.

[۳]. مضمون آیۀ ۳۳ سورۀ احزاب.

[۴]. آل‏عمران /۱۰۳٫

[۵]. انفاق /۲۶٫

[۶]. مائده /۶۴٫

بازدیدها: ۳۳۰

ادامه مطلب