بسم الله الرحمن الرحیم
فیش منبر
شرح خطبه فدکیه
حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
حضرت آیت الله آقا مجتبی تهرانی
کانال فیش منبرومرثیه درایتا
عرضه در سایت طلبه یار = https://www.talabeyar.ir
جلسه هفتم
شرح خطبه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم،
الحمدلله ربّ العالمین و صلّی الله علی محّمد و آله الطیبین الطاهرین و لعنه
الله علی اعدائهم اجمعین.
حضرت زهرا(س) در ادامه میفرمایند:
* فَإنْ تَعْزُوهُ وَ تَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ أبی دُونَ نِسائِکُمْ وَ أخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ
و اگر مراجعه کنید به نسب پیغمبر اکرم(ص) و او را بشناسید میفهمید که او پدر من است نه پدر زنهای شما و او برادر پسرعموی من است نه برادر مردان شما. با این نحو استدلال همۀ حاضران در مجلس غافلگیر شدند. زیرا میگوید شما معتقدید که پدر من پیغمبر است من هم فرزند او هستم و او برادر همسر من است. چقدر زیباست که بدون اینکه اسم علی(ع) را ببرد میگوید پیغمبر خدا برادر پسرعموی من است و بدینترتیب اشاره میکند به ماجرای عقد اخوّت. همه میدانستند پیغمبر اکرم(ص) پس از ورود به مدینه بین مهاجرین و انصار عقد اخوّت و برادری بستند امّا طرف عقد اخوّت خودشان را حضرت علی(ع) قرار دادند و این یک اخوّت حساب شده و معنوی بود.
* وَ لَنِعْمَ المَعْزِی إِلَیْهِ
و چه سعادتمند است کسی که به او نسبت داده شود. یعنی کسی که به پدرم یعنی پیغمبر اکرم(ص) نسبت معنوی و روحی داشته باشد سعادتمند است و منظور حضرت علی(ع) است که شایستگی اخوّت معنوی با رسول اکرم(ص) را یافت. حضرت(س) چه بسا عظمت همسر خود را بیان میکند که او در سطح روحیات و معنویات پیغمبر اکرم(ص) است و همان مرتبه و عظمت را داراست، چون حقیقت عقد اخوّت بر اساس یک نوع هماهنگی روحی است. حضرت باز هم نمیگوید او همسر من است بلکه میگوید او پسرعموی من است.
آغاز رسالت پیغمبر اکرم(ص)
* فَبَلَّغَ الرِّسالَهَ صادِعاً بِالنِّذارَهِ
پیغمبر اکرم(ص) ابلاغ کرد رسالتش را در حالی که مردم را صادعاً انذار مینمود. صَدْعْ به معنای شکافتن است و برای سخن گفتن بلند و اظهار کردن کلام همراه با اجهار به کار میرود. پس منظور حضرت این است که پدرم مبعوث شد در جمعی که سکوت و خاموشی همۀ آنها را فراگرفته بود و پدرم آن جوّ را شکست و این شکست اثر آهنگ توحید بود که از حلقوم پدر من درآمد. انذار هم یعنی اعلام خطر. یعنی پیغمبر جوّ غالب آن روز را که شرک و جاهلیت بود شکست و حق را که همان توحید است اظهار کرد.
* مائِلاً عَنْ مَدْرَجَهِ الْمُشْرِکینَ
در حالی که پیامبر به راه و روش مشرکین پشت پا زده بود یعنی حضرت اصلاً به آن جوّ شرکی که در آن جامعه غلبه داشت توجه نکرد و بدون توجه به آنها و برخلاف طریق آنها راه خدا را پیمود و مردم را به توحید دعوت کرد و از بتپرستی و شرک انذار میکرد.
* ضٰارِباً ثَبَجَهُمْ آخِذاً بِأکْظامِهِمْ
در حالی که ضربه به کمر مشرکین زد و گلوگاه آنان را گرفت. ثَبجْ به معنای وسط یا کمر، و کَظْمْ به معنای گلو یا حنجره است. اگر کمر و گلوی کسی را محکم بگیرند هیچ قدرت مقاومتی نمیماند. حضرت زهرا(س) تشبیه بسیار زیبایی دارند، میگویند پیغمبر اکرم(ص) وقتی خواست آن جوّ شرک را بشکند و از بین ببرد چنان محکم و قاطع و بی هیچ انعطاف وارد شد که هیچ کس نتوانست مقاومت کند؛ چرا که در بحث اصول اعتقادی اصلاً نرمش و انعطاف معنی ندارد. این طور نیست که یکی بگوید دو خدا وجود دارد. دیگری بگوید یک خدا بعد هر دو انعطاف نشان دهند و مثلاً معتقد شوند یکی و نصفی خدا وجود دارد. نخیر در اصول اعتقادات و مبارزه با شرک اصلاً انعطاف در کار نیست. البته این غیر از بحث روش است. قطعاً روش باید منطقی باشد نه غیرمنطقی. جملۀ بعد اشاره به همین مطلب دارد:
* داعِیاً إلی سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمهِ وَ الْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ
در حالی که مردم را به وسیلۀ حکمت و استدلال و موعظۀ نیکو دعوت میکرد. روش پیامبر همان اُدْعُ إلیٰ سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَ الْمَوعِظَهِ الْحَسَنَهِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتی هِی اَحْسَنُ[۱] است. امّا روش منطقی غیر از ایستادن بر اصول و عقبنشینی نکردن است.
* یَکْسِرُ الْأصْنٰامَ وَ یَنْکُتُ[۲] الْهامَ
پیغمبر با دست خودش بتها را میشکست و به سرهای مشرکین ضربه وارد میکرد. یعنی شخصاً در این میدان قدم گذاشت و نقل کردهاند که ۳۶۰ بت را با دست خودش شکست. یَنکُتُ به معنی ضربۀ دست، و یَنکُثُ به معنی واژگون کردن، و هام به معنی مغز سر است.
* حَتَّی انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَلَّوُا الدُّبُرَ حَتّی تَفَرَّی اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ
تا این که مشرکین هزیمت و عقبنشینی کردند و از بین رفتند و تاریکی شب کنار رفت و صبح آشکار شد. یعنی بالاخره زحمات و رنجهای او نتیجه داد و به ثمر نشست. ظلمت شبِ شرک از بین رفت و صبح نورانی توحید دمید و نمایان شد.
* وَ أَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ
و حق از آن موضع خالصش هویدا شد. اَسْفَرَ به معنای أضٰاءَ است. خالصِ حق هم همان توحید محض است. چون نور حق و توحید و خداپرستی زیر پردههای شرک و جاهلیت پنهان شده بود. منظور همان توحید و خداپرستی است که رواج یافت و بتپرستی و جاهلیت از بین رفت و پردههای شرک و کفر و جهل کنار زده شد.
* وَ نَطَقَ زَعیمُ الدِّینِ وَ خَرِسَتْ شَقٰاشِقُ الشَّیاطِینِ
و رهبر دین به سخن آمد و حنجرههای دهان شیاطین لال شد. یعنی پیغمبر به گفتار درآمد و گویندگان کفر خاموش شدند.
* وَ طاحَ وَشیظُ النِّفٰاقِ
و جمعیت نفاق هم هلاک شد. طاح به معنای هلاک شدن است و منظور از وَشیظُ النِّفاق افراد فرومایه و پست بیاصل و نسب است. حضرت زهرا(س) این تعابیر را با دقّت تمام به کار بردهاند زیرا این نوع افراد در همان مجلس حاضر بودهاند. یعنی کسانی که از خود شخصیت و استقلال فکری نداشتند و البته همواره این نوع انسانها به نفاق روی میآورند، چرا که انسانی که خودش قدرت فکری داشته باشد و بتواند مسائل را درست تحلیل کند منافق نمیشود. چاهی که آب از خودش داشته باشد همواره زلال و جوشان است امّا اگر چاهی از پایین بسته باشد و فقط از اینجا و آنجا آب داخل آن بریزند آن آب به گنداب و تعفّن تبدیل میشود. پس حضرت اشاره میکند به کسانی که سستعنصر بودهاند و منافق شدهاند.
* وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشِّقٰاقِ
و باز شدند گرههای کفر و شقاق. پس از ظهور اسلام کفّار و مشرکین علیه اسلام همدست و متّحد شده و یک جبهه را تشکیل داده بودند، زیرا اسلام را دشمن مشترک خود میدانستند، امّا با پیروزی اسلام این پیمانها به تدریج از بین رفت و منحل گردید و کارآیی خود را از دست داد.
* وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَهِ الإخْلاصِ
و شما به کلمۀ توحید و اخلاص سخن گفتید، یعنی لااله الاّ الله را بیان کردید. یعنی پدرم رسول اکرم(ص) خون دلها خورد و زحمتها کشید و مبارزهها کرد تا شما به اصطلاح موحّد و مسلمان شدید. فاهَ یعنی با دهان سخن گفتن و مراد از کلمۀ توحید لا اِلْه اِلاَّ اللّه است.
نقش حضرت علی(ع) در تثبیت اسلام
* فی نَفَرٍ مِنَ الْبَیْضِ الْخِماصِ
حال آنکه شما در میان عدهای از انسانهای آبرومند و روسپید و شکم خالی بودید. یعنی با اینکه همۀ شما مسلمان شدید امّا همراهان واقعی پیامبر(ص) و آنها که او را در این راه یاری دادند کسانی بودند که روح و بطن آنها خالی از تعلّقات دنیوی بود. اشارۀ حضرت به عترت و خصوصاً به علی(ع) است.
* اَلَّذینَ أذْهَبَ اللّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرَهُمْ تَطْهیراً[۳]
همان کسانی که خداوند پلیدیها را از روح آنها برده بود و آنها را پاکیزه گردانیده بود. تعبیر من همان روسپیدان و بطنخالیها میباشد. البته برخی همان گرسنگان معنی کردهاند امّا با این که ظاهراً آنها اهل روزه هم بودند امّا با دقت معلوم میشود منظور کسانیاند که بطن روح آنها از کثافات خالی شده بود. آیۀ فوق اشاره به همین معنا دارد.
ناتوانی مردم قبل از اسلام
۱٫ ضعف معنوی
* وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَهٍ منَ النّارِ[۴]
و شما در پرتگاه جهنم بودید. حضرت به موقعیتهای این مردم از آغاز اشاره میکند و ابتدا از نظر معنوی وضع قبلی آنها را روشن میکند و میفرماید شما در دوران انحطاط بودید و در ظلمت بتپرستی و جمادپرستی به سر میبردید.
۲٫ ضعف اجتماعی
* مُذْقَهَ الشّارِبِ
و محل چشیدن و آشامیدن تشنگان بودید. یعنی مثل گوسفندان قربانی بودید که هر کس تکّهای از آن برمیدارد. مثل آبی بودید که هر کس جرعهای از شما برمیداشت و از شما بهرهکشی میکرد. وضع اجتماعی شما این طور بود که هر کس به شما طمعی داشت و مورد هجوم غارتگران و قدرتمندان بودید.
* وَ نُهْزَهَ الطّامِعِ
و محل فرصت طمعکاران بودید.
* وَ قَبْسَهَ الْعَجْلانِ
و مثل آتشی که هر کسی از آن چیزی برمیدارد و میبرد. فرض کنید کسی در بیابان مقداری هیزم جمع میکند تا با آتش آنها خودش را گرم کند بعد هر کسی سر میرسد و هیزمی از آن برمیدارد و میبرد، و سرانجام میبیند هیچ چیز از آن گرمی و آتش برای خودش نمانده است. یعنی از نظر اجتماعی وضع شما طوری بود که هر کس میرسید قسمتی از سرزمین یا امور یا منافع شما را میکند و میبرد و شما هم جرأت دفاع نداشتید و ضعیف بودید.
* وَ مَوْطِیء الْأَقْدٰامِ
و شما محل قدمها بودید. یعنی آن قدر ذلیل و زیردست بودید که شما را لِه میکردند. حضرت میخواهد بگوید این اسلام بود که به شما عزّت داد.
۳٫ ضعف مادّی
* تَشْرَبُونَ الطَّرَقَ
از آبهای کثیف گودالهای بیابان میخوردید. طَرَق همان گودالهایی است که در بیابان پیدا میشود و گاه مقداری آب باران در آن جمع میشود.
* وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ الْوَرَقْ
و غذای شما پوست دباغی نشده یا برگ درختان بود. قِد پوست دباغی نشده است. اشاره به این که اینک شما به آب و نانی رسیدهاید.
۴٫ ضعف روحی
* أَذِلَّهً خاسِئِینَ
مردم ضعیف و مطرود جامعۀ انسانیت بودید. یعنی از آداب اجتماعی چیزی نمیدانستید، بیشخصیت و سستعنصر بودید.
* تَخافُونَ أنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّٰاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ
آن قدر ضعیف بودید که میترسیدید مردم از اطراف به اصطلاح شما را بربایند، یعنی به بندگی بگیرند و ببرند. اینجا هم حضرت به آیات قرآن کریم استناد کردهاند، قرآن کریم میفرماید:
وَ اذْکُرُوا اِذْ اَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الاَْرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النّاسُ فَاویکُمْ وَ اَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ[۵]
و یاد آرید هنگامی که گروه اندک و ناتوانی در زمین بودید و بیم داشتید که مردم شما را بربایند پس پناهتان داد و کمک کرد شما را به یاری خود و شما را از پاکیزهها روزی داد شاید شکرگزار باشید.
همانطور که مشخص است حضرت زهرا(س) مفهوم این آیۀ کریمه را در عبارت قبلی خود بیان کرد، حال پس از اشاره به وضع معنوی، اجتماعی، مادی و روحی آن مردم قبل از اسلام میفرماید:
* فَأَنْقَذَکُمُ اللّهُ تَبٰارَکَ وَ تَعٰالی بِأبی مُحَمَّدٍ(ص)
پس خدا شما را به وسیلۀ پدر من محمّد(ص) نجات داد. شما در برزخی بین حیوان و انسان، مثل وحشیهای بیابانی بودید و خدا به وسیلۀ پیامبر(ص) به شما عزّت و آبرو داد.
* بَعْدَ اللَّتَیّا وَالَّتی وَ بَعْدَ أَنْ مُنِی بِبُهَمِ الرِّجالِ وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ
بعد از همه این حوادث ناگوار و آن افراد متهوّر بیمنطق از مشرکین و گرگهای عرب که پیغمبر به آنها مبتلا شد. بُهَمِ الرِّجٰال یعنی آدمهای بیباک بیمنطق از مشرکین.
تمرّد اهل کتاب از کتب آسمانی
* وَ مَرَدَهِ أَهْلِ الْکِتابِ
پیامبر مبتلا شد به متمرّدین از اهل کتاب. همانطور که میدانید به اهل کتاب از قبل بشارت به بعثت پیغمبر خاتم داده شده بود چه در تورات و چه در انجیل. امّا پس از بعثت رسول اکرم(ص) این اهل کتاب از تعالیم و کتب خودشان تمرّد کردند و همینها جنگها و فتنهها بر پا کردند و با مشرکین همدست شدند.
* کُلَّمٰا أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ[۶]
هر وقت اینها آتش جنگ میافروختند خداوند آن را خاموش میکرد.
نقش علی(ع) در مبارزه با فتنهها
* أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ أَوْ فَغَرَتْ فاغِرَهٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ قَذَفَ أَخٰاهُ فی لَهواتِهٰا
هرگاه شاخ شیطان ظاهر میشد یا هرگاه دهان بازکنندهای از مشرکین دهان باز میکرد و میخواستند علیه مسلمین فتنه به راه اندازند، برادرش را در دهان حوادث میانداخت. از اینجا حضرت زهرا(س) بسیار زیبا وارد برخی مسائل میشود که اصلاً سبک بیان ایشان معجزه است. بعد از بیان اصول اعتقادات و فروع و احکام و… میفرماید هر وقت شاخ شیطان ظاهر میشد یعنی هر وقت توطئه علیه اسلام پدیدار میشد و مشرکین علیه اسلام وارد میدان میشدند و آتش جنگ برافروخته میشد، پدرم رسول خدا(ص) برادرش علی(ع) را در حوادث وارد میکرد یعنی پدرم گرههایی مثل ابوسفیانها، عمربن عبدودها و… را توسط علی(ع) باز کرد و از سر راه برداشت و الا شما که همواره خود را از حوادث دور نگاه میداشتید، فقط علی(ع) بود که به میدانهای سخت میرفت و تاریخ گواه بر این مطلب است.
* وَ لاْیَنْکَفِیءُ حَتّی یَطَأَ صِماخَها بِأَخْمَصِهِ وَ یُخْمِدَ لَهَبَهٰا بِسَیْفِهِ
و علی(ع) نیز از میدان بازنمیگشت مگر وقتی که گوشهای آنها را زیر پا لِه و شعلۀ فتنۀ آنان را با شمشیرش خاموش کرده بود. این کارها را علی(ع) کرد نه شماها. یک نکتهای را هم بگویم که از شواهد معلوم است که زمانی که حضرت زهرا(س) این خطبه را در مسجد ایراد میکند حضرت علی(ع) در خانه است و دائماً نگران است که همسرش فاطمه(س) کی از مسجد برمیگردد، یعنی حضرت علی(ع) در این مجلس حضور نداشته است. که در انتهای خطبه به آن میپردازیم. سپس حضرت(س) شروع میکند به بیان کمالات علی(ع).
کمالات حضرت علی(ع)
* مَکْدُوداً فی ذاتِ اللّهِ مُجْتَهِداً فی أَمْرِ اللّهِ
علی(ع) سخت در راه خدا مبارزه کرد و در انجام دستورات الهی سختکوش و تلاشگر بود.
* قَریباً مِنْ رَسُولِ اللّهِ
علی(ع) نزدیکترین اشخاص به رسول خدا(ص) بود.
* سَیِّداً فی أَوْلِیاءِ اللّهِ
و او آقا، سرآمد، سرور و سالار اولیای خدا بود.
* مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً
مهیای خیرخواهی بود که جدّیت و فعالیت داشت در این راه.
* لا تَأْخُذُهُ فی اللّهِ لَوْمَهُ لاْئِمٍ
و سرزنش سرزنش کنندگان هم در او که در راه خدا کوشش میکرد اثر نداشت. یعنی در راه حق به خاطر سرزنش تحتتأثیر دیگران قرار نمیگرفت و تنها رضای حق برای او منظور نظر بود نه رضای مخلوق.
با کمی دقّت هم میتوان فهمید که همین دفاع از مقام و حق حضرت علی(ع) بود که باعث شد تا این مردم بیخبر حضرت زهرا(س) را به آن ترتیبی که میدانید به شهادت برسانند.
[۱]. نحل /۱۲۵٫
[۲]. در نسخۀ دیگر: ینکث.
[۳]. مضمون آیۀ ۳۳ سورۀ احزاب.
[۴]. آلعمران /۱۰۳٫
[۵]. انفاق /۲۶٫
[۶]. مائده /۶۴٫
بازدیدها: ۳۳۳