بسم الله الرحمن الرحیم
فیش منبر
مقام حضرت زینب کبری سلام الله علیها
** استاد شیخ حسین انصاریان**
کانال فیش منبرومرثیه درایتا
http://www.eitaa.com/fishemenbar
عرضه در سایت طلبه یار = https://www.talabeyar.ir
الحمدلله رب العالمین و الصلوه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا وطبیب نفوسنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
قانون وراثت و حضرت زینب علیها السلام
از قانونی بحث میکنم که نزد دانشمندان به عنوان قانون وراثت شناخته میشود. بر اساس این قانون، اوصاف، خصال، طبیعیات و واقعیات پدران و مادران به وسیله یک سلسله عوامل و ابزار، به فرزندان آنها منتقل میشود و هیچ انسانی هم از این قانون وراثت مستثنا نیست؛ نسل به نسل، همه انسانها تحت تأثیر قانون وراثت هستند. دانشمندان امروز جهان، این عقیده را دارند که این خصال و اوصاف به وسیله عنصری بسیار پیچیدهای به نام «ژن» به فرزندان منتقل میشود.
از شگفتیها است که پیغمبر عظیمالشأن اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم در پانزده قرن قبل، در ضمن یک حادثه جالب، به این حقیقت اشاره فرمودهاند.
زن و شوهر جوان سفیدپوستی وقتی که خداوند مهربان به آنها فرزندی عنایت میکند، شوهر میبیند این فرزند، سیاهپوست است. با اعتماد و اطمینانی که او به همسرش داشت که او زنی پاکدامن، با عفت، باتقوا است، خیلی برایش شگفتآور بود که چرا فرزند آنها سیاهچهره به دنیا آمده است. این شد که او فرزندش را به بغل گرفته و به مسجد میرود و به محضر رسولخدا صلّی الله علیه و آله و سلّم مشرف شده و به ایشان عرض میکند، من سفیدپوستم و همسرم هم سفیدپوست است، ولی بچهمان سیاه حبشی به دنیا آمده است.
رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم به او اطمینان صددرصد میدهد که این طفل از تو و از همسر تو است، اما در نطفه همه انسانها یک عنصری هست به نام «عرق»، و بعد فرمودند: «هذَا نَزِعَهُ عِرْقٍ»(این از جا برکندن ریشه و اصلی است). ای مرد! بدان یقیناً این «عرق» انتقالدهنده اوصاف، خصایل و روحیات گذشتگان است به آیندگان، و قطعاً در پدران گذشته تو، یا در پدران گذشته همسرت، یک مرد و یا یک زن، سیاهپوست بوده و این «عرق»، این سیاهی را از آنها منتقل کرده است و از بچه تو این رنگ ظهور یافته و آشکار شده است. بنابراین، نگران نباش و مطمئن باش و یقین داشته باش که این طفل، طفل شماست(صحیح بخاری، ج۸، ص۳۱).
این قانون وراثت میباشد که برای دانشمندان هم ثابت شده است. البته، اگر آنها هم در این زمینه کشفی نداشتند، برای ما مسلمانها این مسأله، مسأله ثابتشدهای بود؛ چون علاوه بر روایات ما، در آیات قرآن مجید هم اشاره به این معنا را داریم؛ خداوند متعال درباره ذریه انبیای خود همین مطلب را تلویحاً بیان فرموده است: «ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ»(آلعمران:۳۴). آنان در کرامت، و در شرافت، و در آقایی، و در اخلاق، و در اوصاف، و در صفات، وصل به یکدیگر و از یکدیگر بوده و یک حقیقت هستند. از ابراهیمعلیه السلام اوصافش به اسماعیلعلیه السلام منتقل شده و از اسماعیل نیز این اوصاف به نسلش منتقل شده است، و از نسلش، به پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و ائمه طاهرینعلیهم السلام منتقل شده است.
در کتابهای لغت هم نوشتند، عرقی که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرموده: «فَاِنّ الْعِرْقَ دَسَّاسٌ» : ریشه و اصل، در پنهانی و به نازکی و باریکی بسیار دخالتکننده است(جلالالدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۵۰۵)، معنایش این است که پدران و مادران، اوصافشان را به اولادشان انتقال میدهند.
نتیجه سخن تا این جا، این است که در یک مرحله، باید از نظر قانون وراثت، درباره وجود مبارک زینب کبری علیها السلام بحث کرد و گفت، زینب کبری علیها السلام بر اساس این قانون، جلوه ذخیرههای عظیم معنوی چهار شخصیت است؛ یعنی وجود مقدس او، خورشیدی است که از افق گنجینههای شخصیتی چهار خزانۀ ارزشهای پروردگار مهربان عالم، طالع شده است.
خزینه اول، وجود مبارک امیرمؤمنان علیه السلام بوده
خزینه دوم، وجود مبارک فاطمه زهراسلام الله علیها است که پروردگار عالم، بنا بر تأویل ائمه طاهرین که راسخان در علم هستند و تأویل قرآن پیش آنهاست: «وَ مَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَ مَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ»(آلعمران:۷)، از وجود مبارک امیرمؤمنان علیه السلام و حضرت زهرا علیها السلام، به دو دریا تعبیر کرده است که لؤلؤ و مرجان از این دو دریا ظهور میکند: «مَرَجَ الْبَحْرَیْنِ . بَیْنَهُمَا بَرْزَخٌ لاَیَبْغِیَانِ. فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ. یَخْرُجُ مِنْهُمَا اللُّؤْلُؤُ وَالْمَرْجَانُ»(رحمن: ۲۲ ـ ۱۹). امیرمؤمنان علیه السلام از دیدگاه خدا یک دریا است، ولی دریایی است که اول دارد، ولی آخر ندارد.
فرق ایشان با خدا همین است که خدا اول ندارد و آخر هم ندارد. امیرمؤمنان علیه السلام اول دارد، ولی پایان ندارد. در ارزشها، حضرت زهراعلیها السلام هم اول دارد، ولی پایان ندارد. در ارزشها، مجموعه عناصر شخصیتی امیرمؤمنان و حضرت زهرا علیهما السلام، شخصیت زینب کبری علیها السلام را تشکیل داده است،
دو خزانۀ دیگر وجود مقدّس حضرت زینب علیها السلام هم یکی وجود مبارک رسول خداست که پدر مادر زینب کبری میباشد، و یکی هم خدیجه کبری علیها السلام است که مادر مادر زینب کبری علیها السلام میباشد.
از سخن حضرت علی علیه السلام درخطبه ۱۹۲ نهجالبلاغه برمیآید که حضرت خدیجه علیها السلام اولین زنی است که اسلام آورده، و در روایات چنین بیان شده که آن حضرت اولین زنی در عالم است که در قیامت، قدمش به بهشت میرسد، خدیجه کبری علیها السلام است(قندوزی، ینابیع الموده لذوی القربی، ج۱، ص۴۶۹). خدیجه کبری علیها السلام کسی است که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تا آخر عمرشان نسبت به یاد او بیتوجّه نبودند و همیشه که صحبت از خدیجه کبری علیها السلام میشد، پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم از او تعریف می کردند(علامه مجلسی، بحار الانوار، ج۱۶، ص۱۳) و در روایات ما آمده که هنگام مرگ خدیجه علیها السلام ، جبرئیل علیه السلام نازل شد و رضایت خدا را از خدیجه کبری علیها السلام به پیغمبرصلّی الله علیه و آله و سلّم اعلام کرد. این مجموعه ارزشهای وجود پیغمبر، خدیجه، امیرمؤمنان و فاطمه زهرا صلوات الله علیهم، یکجا در زینب کبری علیها السلام طلوع کرده است.
دانش زینب کبری علیها السلام
اما درباره دانش زینب کبری علیها السلام، امام باقر علیه السلام درباره حضرت زهرا علیها السلام و دانش آن حضرت یک نظر دارند، و وجود مبارک زینالعابدین علیه السلام هم درباره عمه شان حضرت زینب کبری علیها السلام، از نظر دانش و بینش، یک نظر دارند.
امام باقر میفرماید: این که اسم مادر ما را «فاطمه» گذاشتند، بیعلت، بیجهت، بیسبب و بیدلیل نبوده است. علت آن این است که پروردگار عالم در دنیای معنا به مادر ما خطاب کرده: «فَطَمْتُکَ بِالْعِلْمِ» (شیخ کلینی، کافی، ج۱، ص۴۶۰). «فطم»؛ یعنی قطع کردن، جدا کردن. لغت «فطم»، به معنای بریدن است. معنای حدیث چنین میشود: فاطمه علیها السلام را فاطمه میگویند، به علت این که خدا به او فرمود: من با پرکردن تو از علم خودم، تو را و قلبت را از علوم همۀ زمینیان بریدم و نگذاشتم تو در دانش و بینش، نیازمند علوم بشری بشوی.
دانش زهرا علیها السلام دانشی الهی است. کنار بازار کوفه، وقتی زینب کبری علیها السلام خطبه خواندند و حادثه کربلا را تحلیل کردند و مردم را به آن گناه بینظیرشان آگاه کردند، زینالعابدین علیه السلام کنار محمل عمه خود، خدا را شکر کردند و فرمودند: عمه جان! من پروردگار عالم را شکر میکنم و سپاسش را میگویم که الحمدلله تو تعلیم دیده بدون معلّم بشری هستی(طبرسی، احتجاج، ج۲، ص۳۱)، و این دریای دانشی که در وجود تو موج میزند، مستقیماً الهی و خدایی است، همانطوری که خداوند از دانش بیکرانش در قلب مادرش زهراعلیها السلام قرار داد، از دانش بیکرانش در قلب مطهّر زینب کبری علیها السلام قرار داد
چنانکه گفتیم، بنا به نقل قرآن کریم، این کار یک بار برای حضرت مسیح علیه السلام اتفاق افتاده است. یا درباره یحیی میفرماید:
«وَ آتَیْنَاهُ الْحُکْمَ صَبِیّاً»(مریم:۱۲): ما مقام نبوت و حکمت را در حالی که یحیی علیه السلام بچه سه و چهار ساله بود، به او عنایت کردیم. این متن قرآن است. پس این بار دوم است که این اتفاق به وسیله خدا افتاده است. چه مانعی دارد که همین اتفاق برای حضرت زهراعلیها السلام هم افتاده باشد؟ چه مانعی دارد که همین ماجرا برای زینب کبری علیها السلام هم اتفاق افتاده باشد؟ این اتفاق، نشانگر کمال آن هاست؛ نشانگر عظمت روحی آنهاست. نشانگر ارزشهای انتقال یافته از امیرمؤمنان، حضرت زهرا، پیغمبر و خدیجه کبری صلوات الله علیهم در وجود مبارک اوست.
زینب کبری علیها السلام در دوره عمرش سه کلاس تشکیل داد، ولی با کمال تأسّف از این سه کلاس، چیزی باقی نمانده است. حیف از آن کلاسها و حیف از بیتوجّهی شاگردان آن کلاسها.
کلاس دیگری که وجود مقدس زینب کبری داشتند، کلاس فقه بود. فقه دریای وسیعی است. یک طلبه ما در قم، وقتی فقیه کامل و مدرّس فقه میشود که هشتاد و چهار باب فقهی را در هشتاد و چهار عنوان کتاب فقهی به صورت اجتهادی در سی سال شب و روز بخواند، ولی همه این دریای فقه، پیش زینب کبری بود که اگر گفته های ایشان را در این کلاس ثبت کرده بودند، باور کنید در مسایل فقهی، هشتاد درصد کار مراجع ما، با گفتههای زینب کبری علیها السلام آسان شده بود؛ چرا که او خودش چشمه صافی برای فقه بود، اما مراجع ما الآن کنار چشمه گلآلود هستند.
اگر این بزرگوران بخواهند در مسایلی از فقه در روایات غور و بررسی کنند و فتوا بدهند، ممکن است ده تا روایت ساختگی در آن روایات باشد، و وجود چنین امکانی، بخش روایات را گلآلود کرده است. حالا مراجع ما باید بنشینند و این روایات را ارزیابی کنند و بر اساس روایت صحیح، به میلیونها نفر شیعه فتوا بدهند؛ برای همین برای به دست آوردن روایت صحیح در این چشمه گلآلود، گروهی آمدند و روایات را تقسیمبندی کردند؛ اخبار و احادیث را تقسیمبندی کردند؛ خبر متواتر، خبر صحیحه، خبر حسن، خبر مسلسل، خبر مسند، خبر مرسل، خبر ضعیف، خبر موثّق، خبر مجهول. در مجموعه این اخبار، این تقسیمبندی نیز وجود دارد: خبر عامی، خبر خاصی(امامی)، خبر مطلق، خبر مقیّد، خبر مخصّص، خبر ناسخ. یک مرجع چقدر باید زحمت بکشد که از میان این چشمه، یا به یک خبر متواتر، یا به یک صحیحه، دست پیدا کند و بعد، بر اساس آن فتوا بدهد.
روشنفکرها خیال میکنند، فتوا دادن کار خیلی سادهای است، میگویند، خودمان میبینیم و میگوییم. من میگویم: شما چه چیزی را میبینید و میگویید. دیدن شما دیدنی علمی نبوده و گفتنتان هم گفتن حق نیست. آخر شما چه چیزی را میبینید و چه چیزی را میگویید؟ اگر به شما یک کتاب حدیث بدهند، هیچ تخصّصی در شناخت احادیث آن ندارید. شما چه شناختی دارید؟ برای شناخت یک روایت، حداقل مانند آیت الله العظمی بروجردی باید درباره چهارده هزار راوی شناخت داشته باشید. شما درباره دو نفر از آنها هم شناخت ندارید. این مرد در هشتاد و هشت سالگی، چهارده هزار راوی حدیث را که در کتابها دستهبندی کرده بود، در ذهن داشت و همه این راویان را میشناخت که روایت کدامها قابل قبول است، و کدامها مورد اعتماد هستند و کدامها قابل رد هستند، و کدامها مجهولند. کدامها غیرثقه هستند. کدامها ثقه هستند. کدامها مطمئن هستند. شما چه میدانید این حرفها را و این که چگونه باید در مورد یک راوی ارزیابی بشود. دین را باید عالم ربانی به مردم بدهد، نه یک روشنفکری که از فرهنگ اروپایی ارتزاق کرده، نه روشنفکری که در آمریکا تربیتشده است. دین را باید تربیت شده قم، مشهد و نجف به مردم بدهد.
چنانکه گفته شد، حضرت زینب علیها السلام فقه میگفت و خودش چشمه زلال این علم بود.
حماسه زینب کبری علیها السلام
امّا در باره برخورد ایشان با حادثه کربلا، خیلی ساده و آسان میگویم که برخورد زینب کبری علیها السلام در این رابطه، برخوردی صابرانه بوده است.
اما این صبر در زینب کبری علیها السلام چگونه بوده؟ او سختترین، سنگینترین، دردناکترین و رنجآورترین حادثه تاریخ را دیده است. آن هفتاد و دو نفر که از دنیا بریده و شهید شدند و به خدا پیوستند، تمام سنگینی بار این حادثه روی دوش زینب کبری آمد، به انضمام این که از طرف برادر مأمور شد، هشتاد و چهار داغدیده را از کربلا تا شام سرپرستی کند، از شام تا مدینه و تا وقتی که زنده است؛ یک زن نه یک امت. این حادثه بین یک امت تقسیم نشد، بلکه سنگینی آن بر روی دوش یک زن بود؛ سرپرستی تقسیم، بین چهار و پنج مدیر لایق مدبّر نبود. تنها بر دوش یک مدیر، مدبّر، لایق بود. آن حضرت با این حادثه، برخوردی الهی کرد. از زمان وقوع این حادثه تا روز وفاتش، برای یک بار ، به خاطر حادثۀ کربلا نفسی که بوی گلایه و شکایت از خدا را بدهد، از دل نکشید؛ بلکه کنار حادثه تلخی به وسعت، شاکر بود. چه کسی این تحمّل را داشت کنار چنین حادثهای بنده شاکر پروردگار باشد.
حکومت الهی زینب کبری علیها السلام
امّا راجع به سرپرستی او باید گفت، شما میدانید که اهلبیت را از چه مسیری به شام بردند. آن دژخیمان اهلبیت را از مسیر طبیعی عراق به شام نبردند؛ بلکه آنان اهلبیت علیهم السلام را در حالی که جلوی محملها ۱۸ سر بریده را بر بالای نیزهها زده بودند، از منطقه موصل و حدود کرکوک، مرز روم شرقی، ترکیه آن زمان، به دمشق بردند؛ یعنی از مناطق کردنشین و ترکنشین که آن وقت این ترکها و کردها اغلب مسیحی بودند. بعد در این شهرها اعلام میکردند و به خاطر یزید، این اکراد و این اتراک مسیحی بیرون میریختند و سرود میخواندند؛ پایکوبی میکردند؛ به زن و بچه داغدیده سنگ میزدند چوب پرت میکردند. اینها را تا دمشق این گونه بردند.
هر جایی هم که آنها را پیاده میکردند، خود لشکر یزید آشپزخانه مفصّلی بر پا مینمود. امّا اهلبیت علیهم السلام به یک ذره نان خشک قناعت میکردند و سختی را تحمّل مینمودند. تا این که به شام رسیدند. یزید سؤال میکند، اینها از کربلا تا این جا چه عکسالعملی داشتند؟ در پاسخش گفتند: دو عکسالعمل داشتند. یکی این بود که به ما جز آقایی و کرامت نشان ندادند و از کربلا تا شام، نه بچه دو و سه ساله آنها، و نه زن شصت و هفتاد ساله آنان، و نه این جوان بیمار آنها، یک تقاضا هم از ما نکردند و ما را از سگ کمتر حساب کردند.این یک عکسالعمل.
عکسالعمل دوم آنها هم این بود که با این سختی راه، گرسنگی و تشنگی هر جا آنها را پیاده کردیم، یا مشغول به خواندن قرآن شدند، یا عبادت کردند، یا صورت روی خاک گذاشتند و به مناجات برخاستند. این حکومت زینب کبری علیها السلام، در یک ملت هشتاد و چهار نفر است. اگر حکومت حکومتی الهی باشد، از حکمرانانش، چیزی جز آقامنشی و بندگی خدا، برای مردم ظهور نمیکند. اگر حکومت، این حکومت نباشد. البته، باید این همه فساد رواج سیل وار پیدا کند.
اما چنان زیبا زینب کبری علیها السلام بر این ملت الهی هشتاد و چهار نفره حکومت کرد که این ملت دشمن را از سگ، کمتر حساب کردند و لحظهای هم از عبادت خدا غافل نشدند.
ما زمان شاه وقتی میخواستیم به حکومت انتقاد کنیم، اسم شاه را که نمیبردیم و به جای اسم شاه، اسم معاویه، یزید، ابوبکر، عثمان و اینها را میبردیم. ساواکیها پای منبر میفهمیدند ما چه داریم میگوییم. ما که کنایه میزدیم، در خانه دور و بر نامه میآمد که ساواک شما را خواسته است، یا چهار روز بعد میآمدند در خانه ما چشممان را میبستند و می بردند و به زندان میانداختند. در طول عمرمان خود شاه را هم ندیدیم، و اگر رو در رو او را میدیدیم، معلوم نبود بتوانیم از او انتقاد کنیم.
یزید مات زده بود و نمیتوانست به میرغضب بگوید، گردن این زن را بزن. چون حرفهایی که زینب کبری علیها السلام زد، برای خودش هم ایجاد مصونیت کرد. اصلاً شام را به هم میریخت. یزید دید نمیتواند زینب کبری علیها السلام را اعدام بکند. این شرابخورِ سگ بازِ میمون بازِ متکبّر که از برخورد زینب کبری علیها السلام سخت شکست خورده بود، میدانید چگونه تلافی کرد؟ جلوی چشم خواهر، دست برد و چوب خیزران خود را برداشت و به لب و دندان سر بریده حمله کرد. این بچههای کوچک دامن عمه را گرفتند و همه فریاد زدند: وامحمداً واعلیاً. کاری زینب کبری علیها السلام کرد که در تمام حادثه کربلا نکرد. وقتی دید یزید با چوب به لب و دندان سربریده حمله می کند، زیر چادر عصمت دست برد و گریبانش را پاره کرد. خیزرانی که یزید بر آن لب می زد، بر دل زینب علیها السلام، نیشتر فرو میکرد.
بازدیدها: ۲۵۳۷